• تماس  

یک گام با امام/شکیبایی

17 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

سالک راه معرفت و قرب به حضرت حق جل و علا با دشواری‏های بسیاری روبه‏رو خواهد شد. او راه پر پیچ و خم و طاقت‏فرسایی در پیش دارد. او راه حریت و آزادسازی نفس خویش از اسارت تن و از اسارت شیطان درون و برون در پیش گرفته است. حریت هم پیشه اوست و هم توشه او. حر چنان که حضرت صادق(ع) فرمود در همه حال «حرّ» است. و چون حرّ است باید صبور باشد و صبر یکی از دستاوردهای حرّیت است. پس سالک بی‏صبر به جایی نمی‏رسد؛ همچنان که سلوک بی‏حرّیت معنا ندارد. سالک در پی رهایی خود از قید اسارت است. این است که پیر عارف ما از پس بیدار باش برای برخاستن از خواب غفلت و دعوت به آزادسازی خود، صبر و تحمل را یکی از ثمرات آزادزیستی و آزادسازی می‏داند.

«هان ای نفس خسیس و ای دل غافل! از خواب برخیز و در مقابل این دشمنی که سال‏ها است تو را افسار کرده، و در قید اسیری درآورده و به هر طرف می‏خواهد، می‏کشاند، و به هر عمل زشتی و خلق ناهنجاری دعوت می‏کند و اداره می‏نماید، قیام کن، و این قیود را بشکن و زنجیرها را پاره کن و آزادی‏خواه باش و ذلت و خواری را برکنار گذار و طوق عبودیت حق به جل جلاله را به گردن نه که از هر بندگی و عبودیتی رهی و به سلطنت مطلقه الهیه در دو عالم نائل شوی …

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیت

و با پیش داشتن مقدمه در باب آزادی نفس است که امام خمینی، مقام صبر را دستاورد آن می‏شمارد و خاطر نشان می‏کند «از نتایج بزرگ و ثمرات عظیمه این حریت و خروج از عبودیت نفس، صبر در بلیات و نوائب است.»

ام صبر مقام سالکانی است که در نیمه راهند؛ چه صبر بر بلیات و چه صبر بر ترک گناه و انجام طاعت:

«زیرا مادامی که نفس، مصیبات و بلیات را مکروه شمارد، و آن را [ یعنی نفس را] جزع باطنی از آنها باشد، مقام معرفتش ناقص است. چنانچه مقام رضای به قضا و خشنودی از توجه بلیات، مقام شامخ‏تری است، گرچه آن را نیز از مقامات متوسطین محسوب نماییم. و همین طور صبر در معاصی و بر طاعت نیز از نقصان معرفت به اسرار عبادات و صور معاصی و طاعات است. زیرا که اگر کسی حقیقت عبادت را بفهمد و به صور برزخیه بهینه آن ایمان داشته باشد، و همین طور به صور برزخیه موحشه معاصی مؤمن باشد، صبر در این مقامات برای او معنی ندارد. بلکه مطلب منعکس می‏شود.»

حضرت امام، کار عالم عارف سید بن‏طاوس را شاهد می‏گیرد که روز نخست به تکلیف رسیدن خود را جشن می‏گرفته است. چنین انسانی دیگر عبادت و ترک گناه را با دشواری نهفته در درون نمی‏نگرد که بخواهد برآن بردبار کند:

«از جناب عبدصالح عارف به وظایف عبودیت، صاحب مقامات و کرامات علی بن‏طاوس - قدس‏اللّه‏ نفسه منقول است که روز اول تکلیف خود را جشن می‏گرفته و سور و سرور می‏کرده و عید محسوب می‏کرده، برای آنکه خدای تبارک و تعالی او را در آن روز مفتخر فرموده به اذن در فصل طاعات.

آیا برای این روح لطیف باید فعل طاعات را صبر در مکروهات کامنه [ = نهفته] در باطن به شمار آورد؟ ماها کجا هستیم و این بندگان فرمانبر حق کجا؟ ما باز گمان می‏کنیم حق تعالی تحمیل به ما فرموده و تکالیف را زحمت و کلفت می‏دانیم. اگر یکی از ما هم زحمت کشد، و در اول وقت فریضه را به جا آورد، می‏گوید که انسان باید این کار را بکند، زودتر خود را راحت کنیم! همه بدبختی‏های ما از جهل و نادانی است و نقصان و فقدان ایمان است.»

دیدید که صبر از نتایج بزرگ حریت است. اما صبر خود نتایج فراوان دارد که از جمله آنها اصلاح و سر به راه شدن نفس و دستیابی به ملکه‏ای نورانی برای سلوک به مقامات معنوی بالاتر است:

«بدان که از برای صبر، نتایج بسیار است که از جمله آنها ارتیاض و تربیت نفس است. اگر انسان مدتی در پیش‏آمدهای ناگوار و بلیات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذات نفسانیه به واسطه فرمان حضرت ولیّ‏النعم، صبر کند، و تحمل مشاق را گرچه سخت و ناگوار باشد، بنماید، کم کم نفس عادت می‏کند و مرتاض می‏شود و از چموشی بیرون می‏آید و سختی تحمل مشاق برآن آسان می‏شود، و از برای نفس ملکه راسخه نوریه پیدا می‏شود که به واسطه آن از مقام صبر ترقی می‏کند و به مقامات عالیه دیگر نائل می‏شود. بلکه صبر در معاصی، منشأ تقوای نفس شود، و صبر در طاعات، منشأ انس به حق گردد، و صبر در بلیات، منشأ رضا به قضای الهی شود. و اینها را مقامات بزرگ اهل ایمان، بلکه اهل عرفان است.»

انسان غیر صابر آرامش ندارد و زبانش از شکایت فارغ نیست و کردارش از ناهنجاری به دور نمی‏باشد. «انسان غیر صابر و بی‏شکیبا، زبانش به شکایت پیش هر کس و ناکس باز شود. و این علاوه بر رسوایی پیش مردم و معروفیت به سست عنصری و کم‏ثباتی و افتادن از نظر خلق، پیش ملائکة‏اللّه‏ و در درگاه قدس ربوبیت از ارزش می‏افتد.» این است که پیر سالک ما همچنان می‏نویسد:

«بنده‏یی که نتواند یک مصیبت که از حق و محبوب مطلق به او می‏رسد، تحمل کند، و انسانی که از ولی نعمت خود که هزاران هزار نعمت دیده، و همیشه مستغرق نعمت‏های او است، یک بلیه دید زبان به شکایت پیش خلق گشود، چه ایمانی دارد؟؟ و چه تسلیمی در مقام مقدس حق دارد؟ پس درست است که گفته شود کسی که صبر ندارد، ایمان ندارد. اگر تو به جناب ربوبی ایمان داشته باشی و مجاری امور را به ید قدرت کامله او بدانی، و کسی را متصرف در امور ندانی، البته از پیش‏آمدهای روزگار و از بلیات وارده، شکایت پیش غیر حق تعالی نکنی. بلکه آنها را به جان و دل بخری و شکر نعم حق کنی.»

حضرت امام، این استاد بزرگ اخلاق و عرفان، در تحلیل این جمله شریف از حضرت سجاد(ع) که «لا ایمان لمن لا صبر له» باز خاطر نشان می‏کنند که بی‏تابی آدمی و زبان گشودن به شکایت خالق در پیش خلق، کار آدمی را کم کم به جایی می‏کشاند که تخم بغض و دشمنی با حق تعالی در دل او کاشته می‏شود و چه بسا، اساسا صورت درونی او، صورت بغض به خدای تعالی می‏گردد و با حال دشمنی با خداوند از دنیا برود:

«آن اضطراب‏های باطنی و آن شکایت‏های زبانی و آن حرکات زشت غیر معتاد اعضا، همه شهادت دهند که ما از اهل ایمان نیستیم. تا نعمت در کار است، صورتا شکری می‏کنیم و آن نیز مغزی ندارد، بلکه برای طمع ازدیاد است. وقتی که یک معصیبت پیش آمد کرد، یا یک درد و مرضی رو آورد، شکایت‏ها از حق تبارک و تعالی پیش خلق می‏بریم و زبان اعتراض و کنایه‏گویی را باز کرده، پیش کس و ناکس شکوه‏ها می‏کنیم. کم کم این شکایت‏ها و جزع و فزع‏ها در نفس، تخم بغض به حق و قضای الهی می‏کارد، و آن را به تدریج سبز می‏شود و قوت می‏گیرد تا آنکه ملکه می‏شود. بلکه خدای نخواسته، صورت باطن ذات، صورت بغض به قضای حق و دشمنی ذات مقدس شود. آن وقت عنان از کف گسیخته شود و مهار اختیار از چنگ رها شود و انسان به هیچ وجه نتواند ضبط حال و خیال نماید، و ظاهر و باطن، رنگ دشمنی حق تعالی گیرد، و با یک پارچه بغض و عداوت مالک النعم از این عالم منتقل گردد و به شقاوت ابدی و ظلمت همیشگی دچار شود.»

این است که پیر عارف‏مان باز بر سر این مهم، به پند دادن‏ها می‏نشیند:

«پس ای عزیز! مطلب بس مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش و در پیش‏آمدهای دنیا، صبر و بردباری را پیشه خود کن، و در مقابل بلیات و مصیبات، مردانه قیام کن و به نفس بفهمان که جزع و بی‏تابی، علاوه بر آنکه خود ننگی بزرگ است، برای رفع بلیات و مصیبات فایده‏ای ندارد. و شکایت از قضای الهی و اراده نافذه حق، پیش مخلوق ضعیف بی‏قدرت و قوه، مفید فایده نخواهد بود.»

منبع: «چهل حدیث، حدیث 16، ص225 221»

 نظر دهید »

چشم انتظارظهور

17 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

مهدی جان! قرن‏هاست که سینه‏ام مالامال عشقی است که اجدادم فریاد کشیده‏اند و من در بیابان تنهایی ذهنم، به دنبال راهی می‏گردم برای رسیدن به تو، قاسم‏ها و اکبرها و سمیه‏ها و هاجرها در این راه بر خاک خفته‏اند، با لرزش دلی که مبادا نیایی!

یا بقیة‏اللّه‏، روز بدون تو آغاز نمی‏شود و خورشید هر بامداد اول به تو سلام می‏دهد و اجازه نورافشانی می‏گیرد.

ای عزیز فاطمه، در جهان، سنگی بدون عشق انتظار، حرکت نمی‏کند که جهان مادی، همه در انتظار است. مردم جهان چشم در انتظار به دنیا می‏آیند با امید ظهورت می‏زیند و با عشق دیدار بار سفر می‏بندند؛ انسان‏ها منتظرند.

و از این انسان‏های منتظر، شیعه تشنه‏تر است به دیدنت و هر صبح با سلامی به گستره جهان، از تو مدد می‏خواهد تا برکت کارش شوی و قدم در راه بودنش را تأیید کنی و فاصله گرفتنش را از خود و راه حق، نپذیری!

ای مظهر عدالت، هر عصر خورشید ابتدا اجازه رفتن می‏گیرد و با امید دیدار و سلامی مجدد غروب می‏کند. شب هم منتظر توست. تویی که شوکت نماز، شکوه روزه، اصالت حج، کرامت زکات، شرافت دین و هیبت عدل الهی هستی.

زمین بی‏تو کشتزار ظلم است و باران، همسفر اشک فرشتگان. پس هر لحظه از عمرشان فریاد «عجل علی ظهور» را سر می‏دهند. امید که انتظار منتظران، پایانی خوش داشته باشد.صمدی رضایی

 نظر دهید »

سخن اهل دل

17 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

دلم رمیده لولی‏وشی است شورانگیز

دروغ وعده و قتال وضع و رنگ‏آمیز

فدای پیرهن چاک ماه‏رویان باد

هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز

خیال خام تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر

به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی

که جز ولای توأم نیست هیچ دست آویز

بیا که هاتف میخانه، دوش با من گفت

که در مقام رضا باش و ز قضا مگریز

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی، حافظ، از میان برخیز

 

حافظ شیرازی

 

 

 

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آدمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا، برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وان ناز و باز تندی دربانم آرزوست

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‏هاست

آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل است بی‏وفا

من ماهیم، نهنگم، عمانم آرزوست

یعقوب‏وار وا اسفاها همی زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

واللّه‏ که شهر بی‏تو مرا حبس می‏شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیرخدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان، شدم ملول

آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‏نشود جسته‏ایم ما

گفت آنکه یافت می نشود، آنم آرزوست

پنهان ز دیده‏ها و همه دیده‏ها از اوست

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود، کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کان و از مکان، پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم، صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باد، و یک دست جعد یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است

وان لطف‏های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

 

مولانا جلال‏الدین بلخی

 نظر دهید »

روش برخورد با مشکلات از نظر نهج‏ البلاغه

17 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

وقتی ما زندگی انسانی را به ذهن می‏آوریم، رنج‏ها و مشکلات حصه بزرگی از زندگی او را در برمی‏گیرند. همانطور که یک کوهنورد ماهر برای رسیدن به قله کوه مراحل سختی را می‏گذراند یا یک شناگر موج‏های متعددی را پشت سر می‏گذراند و به هدف خویش دست پیدا می‏کند، انسان‏ها هم در مواجهه با مشکلات و مصائب هستند. بعضی با فائق آمدن بر مشکلات پیروز می‏شوند و بعضی در مقابل آنها سر تسلیم فرود می‏آورند.

آنها که در برابر مشکلات همچون کوه می‏ایستند ویژگی‏هایشان چیست؟ چه ترفندهایی را بکار می‏گیرند؟

ما در این مقال با یاری گرفتن از کلام امیرمؤمنان علی(ع) روش برخورد با مشکلات را مرور می‏کنیم:

 

 

1. شناخت مشکلات
در اولین مرحله ما باید مشکل را بشناسیم تا بتوانیم با آن مبارزه کنیم. وقتی دو ورزشکار می‏خواهند با یکدیگر مبارزه کنند، درباره ویژگی‏های یکدیگر اطلاعاتی به دست می‏آورند و از طریق این اطلاعات خود را برای مقابله با حریف آماده می‏سازند. شناخت مشکلات، نخستین مرحله برخورد است.

 

انواع مشکلات و مصیبت‏ها
الف. مصیبت‏هایی که لازمه طبیعت و فطرت انسانی است، مانند مرگ.

ب. مشکلاتی که خدا برای توانا ساختن انسان قرار داده است. بعضی از این مشکلات انسان را از نظر جسمانی محکم می‏سازد و بعضی‏ها از نظر معنوی.

مشکلاتی که انسان را از نظر جسمانی محکم می‏سازد.
یک استاد بیولوژی (BIOLOGY) شاگردان خودش را درس می‏داد که پروانه چگونه از قالب بیرون آمده و به شکل پروانه در می‏آید. او به شاگردان خودش گفت که وقتی پروانه تلاش می‏کند که از قالب بیرون بیاید هیچ کس در بیرون آمدن، به او کمکی نکند. این را گفت و از کلاس بیرون رفت.

 

شاگردان منتظر بودند. پروانه برای بیرون آمدن تلاش می‏کرد. دانشجویی از راه ترحم کمک کرد و قالب را شکست. پروانه بیرون آمد اما چند دقیقه بعد مرد. وقتی استاد برگشت، علت مرگ را جویا شد. او گفت پروانه برای بیرون آمدن سعی می‏کند و رنج و زحمت می‏کشد، این رنج و زحمت همانند ورزشی است که بال و پر او را تقویت می‏کند و او را برای زندگی در این دنیا آماده می‏گرداند. این دانشجو نگذاشت که او با تلاش خودش را تقویت کند، ضعیف ماند و نتوانست زنده بماند.

حضرت علی(ع) در نامه معروف خودش به عثمان بن‏حنیف می‏فرماید:

«الا ان الشجرة البریة اصلب عودا و الروائع الخضرة ارق جلودا و النباتات البدویة اقوی و قودا و ابطا خمودا(1)؛ آگاه باشید درختان بیابانی، چوب‏شان سخت‏تر و درختان کناره جویبار پوست‏شان نازک‏تر است. درختان بیابانی که با باران سیراب می‏شوند آتش چوبشان شعله‏ورتر و پر دوام‏تر است. مراد امام این است که چون درخت‏های بیابان در شداید و سختی‏ها رشد و نمو می‏کنند، از درختان دیگر سخت‏تر هستند.

 

مشکلاتی که انسان را از نظر معنوی مستحکم می‏کند.
حضرت علی(ع) می‏فرماید:

«و لکن اللّه‏ یختبر عباده بانواع الشدائد و یبتلیهم بضروب المکاره اخراجا للتکبر من قلوبهم و اسکانا للتذلل فی نفوسهم و لیجعل ذلک ابوابا فتحا الی فضله و اسبابا ذللا لعفوه(2)؛ خداوند همواره بندگان خود را به انواع شداید مواجه می‏کند و اقسام کوشش‏ها و مجاهدت‏ها را پیش پای آنها می‏گذارد، تکالیفی گوناگون برخلاف طبع آسایش‏طلب آنها بر آنها مقرر می‏دارد تا غرور و تکبر از دلشان بیرون رود، نفوس‏شان به عبودیت خدا رام گردد و این وسیله‏ای است برای اینکه درهای فضل و رحمت پروردگار به روی آنها گشوده شود.

این اصل هم برای افراد است و هم برای ملت‏ها. لذا ایشان در جای دیگر می‏فرماید:

«و لم یجبر عظم احد من‏الامم الا بعد ازل و بلاء؛(3) خدا هرگز استخوان شکسته ملتی را بازسازی نفرمود مگر پس از آزمایش‏ها و تحمل مشکلات.»

خداوند برای امتحان و رشد دادن انواع مشکل‏ها را سر راه انسان قرار می‏دهد تا با آنها دست و پنجه نرم کند و رشد نماید.
 

 

 

 

حضرت علی(ع) می‏فرماید:

«و قدّر الارزاق فکثرها و قللها و قسمها علی الضیق و السعة فعدل فیها لیبتلی من اراد بمیسورها و معسورها و لیختبر بذلک الشکر و الصبر من غنیها و فقیرها ثم قرن بسعتها عقابیل فاقتها و بسلامتها طوارق آفاتها و بفرج افراحها غصص اتراحها و خلق الآجال فاطالها و قصّرها و قدّمها و اخّرها؛(4) روزی انسان‏ها را اندازه‏گیری و مقدر فرمود. گاهی کم و زمانی زیاد و به تنگی و وسعت به گونه‏ای عادلانه تقسیم کرد تا هر کس را که بخواهد با تنگی روزی یا وسعت آن بیازماید، و با شکر و صبر، غنی و فقیر را مورد آزمایش قرار دهد. پس روزی گسترده را با فقر و بیچارگی درآمیخت و تندرستی را با حوادث دردناک پیوند داد، دوران شادی و سرور را با غصه و اندوه نزدیک ساخت، اجل و سرآمد زندگی را مشخص کرد، آن را گاهی طولانی و زمانی کوتاه قرار داد و مقدّم یا مؤخر داشت.»

ممکن است اینجا سؤال پیش بیاید که خدا چرا بندگان خودش را امتحان می‏کند؟ مگر نه این است که او آگاه بر همه پوشیدگی‏ها است؟ متفکر شهید استاد مطهری می‏فرماید:

«امتحان اگر فقط به معنی به کار بردن میزان و مقیاس برای کشف مجهولی باشد، البته درباره خداوند صحیح نیست.

امتحان معنی دیگر هم دارد و آن از قوّه به فعل آوردن و تکمیل است. خداوند که به وسیله بلایا و شداید امتحان می‏کند، به معنی این است که به وسیله اینها هر کسی را به کمالی که لایق آن است می‏رساند. فلسفه

 

 

 

 

 

شداید و بلایا فقط سنجش وزن و درجه و کمیت نیست. همچنین زیاد کردن وزن و بالا بردن درجه و افزایش دادن به کمیت است. خداوند امتحان نمی‏کند که وزن واقعی و حد و درجه معنوی و اندازه شخصیت کسی معلوم شود، امتحان می‏کند یعنی در معرض بلایا و شداید قرار می‏دهد که بر وزن واقعی و درجه معنوی و حد شخصیت آن بنده افزوده شود. امتحان نمی‏کند که بهشتی واقعی و جهنمی واقعی معلوم شود. امتحان می‏کند و مشکلات و شداید به وجود می‏آورد تا آنکه می‏خواهد به بهشت برود در خلال همین شداید خود را شایسته و لایق بهشت کند و آن که لایق نیست سر جای خود بماند.»(5)

د مشکلاتی که سبب آنها گناه انسان‏ها است. این یک حقیقتی است که دین بیان می‏کند که در این جهان همه مشکلات حساب مادی ندارند بلکه برخی از مشکلات به امور معنوی هم پیوند دارند.
امام(ع) چنین می‏فرماید:

«ان‏اللّه‏ یبتلی عباده عند الاعمال السیئة بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب و یقلع مقلع و یتذکر متذکر و یزدجر مزدجر …(6)؛ خداوند بندگان خود را که گناهکارند با کمبود میوه‏ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج‏های خیرات، گرفتار می‏کند. برای آنکه توبه‏کننده باز گردد. گناهکار دل از معصیت بکند. و پند گیرنده پند گیرد و بازدارنده راه نافرمانی را بر بندگان ببندد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مشکلات برای انسان‏ها مفید هستند هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی. فایده معنوی این است که انسان به سوی خدا متوجه می‏شود و گناهانش کم می‏گردد و برای توبه و استغفار زمینه می‏یابد. امام در اینباره می‏فرماید:

«کلما کانت البلوی و الاختبار اعظم کانت المثوبة و الجزاء اجزل …؛(7) هر مقدار آزمایش و مشکلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش نیز بزرگتر خواهد بود.»

البته مشکلات و مصیبت‏ها زمینه‏ساز رشد و پاک شدن و تعالی یافتن هستند و کسانی که با مشکلات در می‏افتند و جهاد و مبارزه می‏کنند و از آنها عبرت می‏گیرند، سود می‏برند ولی کسانی که عبرت نمی‏گیرند و مبارزه نمی‏کنند، رشد نمی‏یابند و پاک نمی‏شوند.

نکته دیگر اینکه کافی نیست ما مشکلات را بشناسیم بلکه باید حد و اندازه آنها را بسنجیم. بعضی‏ها مشکلات کوچک را خیلی بزرگ می‏شمارند و در مقابل آن خود را می‏بازند و توان تصمیم‏گیری را از دست می‏دهند و به مشکلات بزرگتر گرفتار می‏گردند. امیرالمؤمنین(ع) شاید با توجه به همین نکته می‏فرمایند: «من عظّم صغارالمصائب ابتلاه‏اللّه‏ بکبارها؛(8) کسی که مصیبت‏های

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کوچک را بزرگ شمارد خدا او را به مصیبت‏های بزرگ مبتلا خواهد کرد.»

 

2. توبه و استغفار
مشکلاتی که به خاطر گناهان هستند راه درمان آنها توبه است. جایی که امام علی(ع) می‏فرماید:

«و قد جعل‏اللّه‏ سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق …؛(9) همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسیله دائمی فرو ریختن روزی و موجب رحمت آفریدگان قرار داد.» و قرآن فرمود:

«از پروردگار خود آمرزش بخواهید که آمرزنده است برکات خود را از آسمان بر شما فرو می‏بارد و با بخشش اموال فراوان و فرزندان شما را یاری می‏دهد و باغستان‏ها و نهرهای پر آب در اختیار شما می‏گذارد.»(10)

 

3. شناخت خود
انسان، علاوه بر شناخت مشکل، باید خودش را هم بشناسد. استعدادهایی که خدا به او داده شناسایی کند. کسانی که خودشان را نمی‏شناسند مشکلات را

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی بزرگ تصور می‏کنند و خودشان را هیچ کاره. امیرمؤمنان می‏فرماید:

«هلک امرؤ من لم یعرف قدره؛(11) نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست.»

وقتی انسان خودش را بشناسد، اعتماد به نفس و استحکام اراده پدید می‏آید.

ممکن است اینجا دو سؤال پیش بیاید:

الف. آیا اعتماد به نفس همان کبر نیست که در آیات و روایات شدیدا مورد نهی واقع شده؟
اعتماد به نفس باور به توانایی‏های واقعی خود است و تکبر خود را بزرگتر پنداشتن است. اعتماد به نفس بر واقعیت استوار است ولی تکبر بر توهم. و بین این دو فاصله از زمین تا آسمان است.

ب. آیا اعتماد به نفس منافی با توکل نیست؟
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متفکر شهید استاد مطهری می‏فرماید: «توکل در مقابله جهد و سعی نیست که آیا جهد و سعی کنیم یا توکل؟ توکل یعنی انسان همیشه به آنچه مقتضای حق است عمل کند و در این راه به خدا اعتماد کند که خداوند حامی و پشتیبان کسانی است که حامی و پشتیبان حق می‏باشند.»

توکل تضمین الهی است برای کسی که همیشه حامی و پشتیبان حق است.

او با ذکر یک مثال مطلب خودش را توضیح می‏دهد.

«شما می‏روید به مغازه‏ای و متاعی خریداری می‏کنید و صاحب آن مغازه مرغوبیت آن متاع را تضمین می‏کند و به شما اطمینان می‏دهد و شما هم به گفته او اعتماد می‏کنید یعنی مطمئن می‏شوید که متاع مورد نظر همان اندازه مرغوب است که او گفته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

است. راه حق چیزی است که انبیا از طرف خدا آن را شناسانده و از طرف خدا آن را تضمین کرده‏اند که هر که این راه را برود به نتیجه می‏رسد. خداوند این عالم را طوری ساخته است که همواره از کسانی که حق و حقیقت را حمایت کنند، حمایت می‏کند. حق همواره یک تأیید معنوی با خود دارد.

معنی توکل این نیست که کاری نکنید و قوای وجودی خود را تعطیل کنید و یکجا بنشینید و به خدا اعتماد کنید که او به جای شما وظیفه را انجام می‏دهد. کار نکردن و راه نرفتن که تضمین نمی‏خواهد، سکون و توقف تأیید نمی‏خواهد.»(12)

از تعریف توکل معلوم می‏شود که توکل نه فقط برای مقابله با مشکلات مانع نیست بلکه کسی که توکل می‏کند یقین دارد که اگر او راه حق را بپیماید و

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سعی و کوشش کند خدا هم او را کمک خواهد کرد.

غیر از این، توکل انسان را از اوهام نجات می‏دهد. خیلی‏ها هستند که به خاطر آینده‏شان بی‏حساب نگران هستند. آنها فکر می‏کنند نکند فردا مشکلی پیش بیاید. اگر چه اکثر این اوهام به حقیقت تبدیل نمی‏شود ولی آنها بخاطر همین اوهام، وقتی که دارند هدر می‏دهند.

کسی که بر خدا توکل می‏کند، از خطرات نامعلوم هراسان نمی‏شود. امیرمؤمنان می‏فرماید:

«یابن آدم لاتحمل هم یومک الذی لم یأتک علی یومک الذی قد اتاک؛(13) ای فرزند آدم! اندوه روز نیامده را بر امروزت میفزا.»

معنای این حدیث این نیست که انسان برای آینده خودش اقدامی نکند، بلکه به بیان دیل کارنگی بهترین وسیله برای تهیه مقدمات آینده، همان تمرکز هوش و توجه به کار امروز است که آن را

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به نحو شایسته انجام دهد چه اینکه این خود یگانه راهی است که آینده ما را تأمین می‏سازد. تفاوت بسیار است بین نقشه آینده کشیدن و در تشویش و نگرانی برای آینده بودن.(14)

شاعری می‏گوید:

ما فات مضی و ما سیأتیک فاین؟

قم فاغتنم الفرصة بین‏العدمین؛

زمانی که گذشته، دیگر گذشته و زمانی که در آینده است الان کجا هست؟ پس برخیز و بین این دو عدم (گذشته و آینده) فرصت (امروز) را غنیمت شمار.

 

4. صبر و استقامت
انسان بعد از شناسایی مشکل و شناسایی راه حل، باید با استقامت آن راهکار را اجرا کند وقتی ما زندگی انسان‏های بزرگ را می‏خوانیم می‏بینیم که آنها در نتیجه همین صبر و استقامت بر قله عظمت رسیدند.

حضرت علی(ع) می‏فرماید:

«لایعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان(15)؛ انسان شکیبا پیروزی را از

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دست نمی‏دهد اگر چه زمان آن طولانی باشد.»

قرآن می‏گوید: «والصبر علی ما اصابک؛ مصیبت‏هایی که بر شما می‏آیند، مقابل آنها صبر و مقاومت کنید و در برابر مشکلات تسلیم نشوید.»

«و کأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنو لما اصابهم فی سبیل‏اللّه‏ و ما ضعفول و ما استکانوا واللّه‏ یحب‏الصابرین؛(16) و بسی پیامبران که خداپرستان بسیاری در کنارشان نبرد کردند و از هر رنجی که در راه خدا دیدند، سست و زبون و درمانده نشدند و خدا صابران را دوست می‏دارد.»

صبر یعنی تحمل سنگینی مصیبت و از بین بردن آن، نه شکستن و تسلیم شدن و از پا درآمدن.

 

5. اراده
برای مقابله با مشکلات لازم است که اراده محکم باشد. کسانی که عزم و اراده‏شان سست است، از سختی‏ها فرار می‏کنند ولی کسانی که عزم‏شان محکم است، مشکلات از آنها فرار می‏کند.

امام علی(ع) درباره رسول اکرم(ص) می‏فرماید:

«غیر ناکل عن قدم و لا واه فی عزم؛(17)

 

 

 

 

 

 

حتی یک قدم به عقب برنگشت و اراده او سست نشد.»

دانشمندی می‏گوید: «کسی که اراده‏اش قوی باشد، کل جهان را طبق خواست خودش درمی‏آورد.»

کسی که اراده‏اش قوی باشد، شداید و گرفتاری‏ها را به فرصت‏ها تبدیل می‏کند و آنها را پله‏ای برای پیشرفت قرار می‏دهد.

 

6. توجه به مشکلات دیگران
برخی از گرفتاری‏ها را ما نمی‏توانیم از بین ببریم و منظور از مقابله با آنها فقط همین است که از اثرات سوء آنها در امان بمانیم. در اینگونه مشکلات اگر انسان توجه کند که تنها نیست بلکه همه یا بسیاری از مردم با چنین مشکلی مواجه‏اند آسوده‏خاطر می‏شود و از اثرات منفی مشکل در امان می‏ماند.

امام علی(ع) مردمی را در مرگ یکی از خویشاوندان‏شان چنین تسلیت گفت: «ان هذا الامر لیس لکم بدأ و لا الیکم انتهی؛(18) مردن از شما آغاز نشده و به شما نیز پایان نخواهد یافت.»

 

7. توجه به نتایج مثبت مشکلات
اگر انسان به نتایج مثبت مشکلات توجه داشته باشد می‏تواند از اثرات منفی ذهنی آنها نجات یابد ولی وقتی مشکلات را فقط مصیبت می‏بیند و به نتایج مبارزه با آنها توجهی نمی‏کند، به غم و غصه گرفتار می‏گردد و این غصه و اندوه توان او را از بین برده و به پیری زودرس مبتلا می‏سازد.

امام علی(ع) می‏فرماید: «الهم نصف الهرم؛(19) اندوه خوردن نیمی از پیری است.»

اینها برخی از راهکارهای مبارزه با شداید و گرفتاری‏هاست که می‏توانند ما را نجات بدهند و از نتایج منفی و زیانبار آنها محافظت کنند.

 نظر دهید »

آیا آرزوی مرگ داشتن معصیت است؟

17 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

آیا آرزوی مرگ داشتن معصیت است؟
 
با توجه به اینکه بسیاری از روایات، ما را از آرزوی مرگ نهی کرده اند پس چرا از حضرت زهرا عبارت «اللهم عجل وفاتی سریعا» نقل شده است؟ و آیا آرزوی مرگ داشتن معصیت است؟ اگر معصیت است پس چرا حضرت زهرا مرگ خود را از خداوند طلب کردند؟

اولا طلب مرگ نمودن از خداوند می تواند دلایل گوناگون داشته باشد.

اگر به دلیل برخورد با مشکلات زندگی و ضعف نفس باشد کاری قبیح و ناپسند است. اما اگر منشأ آن، ایمان قوی باشد نه تنها قبیح نیست بلکه ممدوح نیز می باشد.

امیر المومنین علیه السلام می فرمایند:

«هرگز آرزوى مرگ مکن، مگر آنگاه که صد در صد به رضایت الهى مطمئن باشى.»(1)

پس اگر کسی بداند خدا از او راضی است، آرزوی مرگ، مورد نهی نیست. به عبارت دیگر حضرت علی علیه السلام از آرزوی مرگ نهی فرمودند، به این دلیل که مبادا کسی قبض روح شود، در حالی که خدای متعال از او ناراضی باشد پس اگر مرگ مسبب جلب رضایت الهی و یا حتی سبب افزوده نشدن خشم و غضب او شود، آرزوی آن نه تنها مانعی ندارد بلکه مطلوب نیز می باشد.

 

 
 

 

دعایی از امام سجاد علیه السلام است که مـی فـرمایـنـد:

«فان کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک»(2)

اگـر میخواهد عـمـر مـن ، مـرتع و چـراگاهى بـراى شیطـان باشد جانم را بگیر.

واقعا چه کسی است که خدای متعال مطلقا از وی راضی باشد؟! جز حضرت زهرا سلام الله علیها و امثال این بانوی معظمه که رضای خدا، رضای ایشان و غضب خدا، غضب ایشان است.

بنابراین در این دعا (الهم عجل وفاتی سریعا)، حضرت زهرا چیزی جز لقاء خداوند متعال طلب نفرمودند. جایی که زندگی دنیا فقط موجب تأخیر در ملاقات او با حضرت حق است، آرزوی مرگ از خداوند آرزوی تسریع در رسیدن به لقاء الله است.

ثانیا؛ طبق روایات حضرت زهرا بعد از رحلت پدر بزرگوارشان، بی گناه و از روی ظلم مضروب و مجروح و به شدت بیمار و در آستانه مرگ قرار گرفتند و با چنین اوصافی طلب مرگ نمودن در واقع طلب شهادت است که چنین درخواستی از خداوند نه تنها قبیح نیست بلکه نوعی سعادت است. شهادت در راه خدا بالاترین درجه کمال انسانی است، آرزوی شهادت و مرگ در راه خدا آرزوی بالاترین درجه کمالاتی است که انسان پس از سال ها عبادت و بندگی خالصانه و انجام اعمال صالح ممکن است به آن برسد و ممکن است به آن نرسد، اما شهادت یک کمال تضمین شده است. پیغمبر (ص) فرمود:

«برای هر صاحب عمل نیکی، فوق عملش، برّ و نیکی هست، مگر شهادت که دیگر مافوق این برّ و نیک، برّی نیست.»(3)

بنابراین، آرزوی شهادت (مرگ در راه خدا) یک آرزوی مطلوب و شوق به این نوع مرگ مطلوب و درعین حال معقول است چرا که پیامبر اکرم در آستانه رحلتشان به حضرت زهرا اینگونه بشارت دادند که؛

«…تو اولین کسی از خاندانم هستی که که به من ملحق خواهی شد.»

ممکن است اشکال شود که شهادت با وفات از نظر معنایی متفاوت است چراکه وفات در مورد مرگ طبیعی است اما پاسخ آن این است که در لسان روایات لفظ وفات اعم از شهادت و مرگ طبیعی است فلذا شهادت را هم شامل میشود.

ثالثا؛ طلب مرگ آن هم در فاصله زمانی کوتاه بعد از رحلت پیامبر به خاطر شرایط سخت سیاسی زمان بود که حکایت از عظمت مصیبت و نوعی اعلام انزجار از وضعیت موجود داشت. چه شده که پاره تن رسول خدا اینگونه به وضع موجود معترض است که آرزوی مرگ را بجا می بیند. ایشان انحراف و دوری از منویات پیامبر اکرم را آنقدر شدید می بینند که در کلامشان به صراحت پیداست آنجایی که به خاطر اعتراض بر غصب فدک، خطبه می خوانند می فرمایند؛

«ای کاش در این لحظه مرده بودم…»(4)

ممکن است گفته شود اینگونه دعا کردن را میتوان نشانه کم صبر بودن و ضعف دانست اما در پاسخ باید گفت که چنین دعایی از امام کاظم نیز نقل شده است چگونه میشود این عبارات را حمل بر کم صبری کرد در حالی که آنها در بالاترین مراتب رضا بودند. شخصیتی مثل امام حسین در سخت ترین شرایط به خداوند عرض می کند:

«الهی رضا برضائک و صبرا علی بلائک»

در ضمن خداوند اینگونه دعا را مذمت نکرده و حتی نصی از قرآن نیز در داستان حضرت مریم مشاهده می کنیم؛ «یالیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا»(5)

بدیهی است که دعای حضرت به خاطر شوق وصال رسول خدا و طلب جمال پروردگار بوده است.

© برگرفته شده از http://sedighe.ir

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 308
  • 309
  • 310
  • ...
  • 311
  • ...
  • 312
  • 313
  • 314
  • ...
  • 315
  • ...
  • 316
  • 317
  • 318
  • ...
  • 386
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

محبان المهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس