گلچینی از حکایت های اموزنه
تهذیب نفس
«سقراط را پرسیدند: حکمت چه وقت در تو مؤثر افتاد؟ گفت: آن گاه که نفس خویش را کوچک شمردم».
دوستی
«بزرگی را پرسیدند: چگونه به این مرتبه از سروری رسیدی؟ گفت: با هیچ کس دشمنی نکردم، مگر آنکه میان خود و او، جایی برای آشتی باقی گذاشتم».
دعا برای دیگران
«مردی گرد کعبه طواف می کرد و می گفت: «اللّهم اَصْلِحْ اِخْوانی؛ الهی! تو برادران مرا نیک گردان و آنان را اصلاح فرما.» به او گفتند: حال که به این مکان شریف رسیده ای، چرا خود را دعا نمی کنی؟ گفت: مرا یارانی است. اگر ایشان را در صلاح یابم، من به صلاح ایشان اصلاح شوم و اگر به فسادشان یابم، من به فساد ایشان مفسد شوم».
زهد
«روزی دیوجانس ـ یکی از انسان های زاهد روزگار ـ از اسکندر پرسید: در حال حاضر بزرگ ترین آرزویت چیست؟ اسکندر جواب داد: بر یونان تسلط یابم. دیوجانس پرسید: پس از آنکه یونان را فتح کردی چه؟ اسکندر پاسخ داد: آسیای صغیر را تسخیر کنم. دیوجانس باز پرسید: و پس از آنکه آسیای صغیر را هم مسخر گشتی؟ اسکندر پاسخ داد: دنیا را فتح کنم. دیوجانس پرسید: و بعد از آن؟ اسکندر پاسخ داد: به استراحت بپردازم و از زندگی لذت ببرم. دیوجانس گفت: چرا هم اکنون بی تحمل رنج و مشقت، به استراحت نمی پردازی و از زندگی ات لذت نمی بری؟»
صبر
«بزرگی را از نشانه بردباری پرسیدند، گفت: ترک گِله و پنهان داشتن رنج».
عفو و گذشت
«از افلاطون پرسیدند: انسان چگونه می تواند از دشمنش انتقام بگیرد؟ گفت: با بخشش و کرم».
غنیمت شمردن فرصت
«از بزرگی پرسیدند: بزرگ ترین مصیبت ها کدام است؟ گفت: آنکه بر کار نیک توانا باشی و چندان انجام ندهی که از دست بدهی».
ذکر و یاد خد
«از دانشمندی پرسیدند: کسی که قرآن می خواند و نمی داند که چه می خواند، آیا هیچ اثری دارد؟ گفت: کسی که دارو می خورد و نمی داند که چه می خورد، اثر می کند؛ چگونه قرآن اثر نکند، بلکه بسیار اثر می کند!؟ پس چگونه خواهد بود، اگر بداند که چه می خواند».
توکل
«در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مردی از اصحاب آن حضرت سخت تهی دست شده بود. کار به جایی رسید که به ناچار، همسرش به او گفت: برو به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جریان را بگو تا ایشان کمکی کند. آن مرد چنین کرد و جریان را عرض کرد. پیامبر به او فرمود: کسی که از ما تقاضا کند، به او می بخشیم، ولی اگر خصلت بی نیازی را پیشه خود سازد، خداوند او را بی نیاز می کند. آن مرد، از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله جان گرفت و با همتی قهرمانانه و توکل به خدا، کمر همت بست و به وضع زندگی اش سر و سامان داد».
قناعت
«حکیمی را گفتند: چیزی برتر از طلا دیده ای؟ گفت: بله! قناعت».
تقو
«امام صادق علیه السلام از یکی از شیعیان، به نام سلیمان پرسید: جوان مرد کیست؟ عرض کرد: فدایت شوم، جوان مرد به نظر ما همان جوان است. حضرت فرمود: مگر نمی دانی اصحاب کهف همه افرادشان پیر بودند، ولی خداوند به خاطر ایمانشان، آنان را جوان مرد نامید؟ (کهف: 10) سپس فرمود: ای سلیمان! کسی که به خدا ایمان آوَرَد و تقوا پیشه کند، جوان مرد است؛ مَنْ آمَنَ بِاللّه ِ وَاتَّقی فَهُوَ الْفَتی».
ایمان
«مردی، دیگری را گفت: تو مؤمنی؟ مرد گفت: اگر منظور، این سخن پروردگار است که فرماید: آمنّا باللّه ِ و ما اُنزِلَ عَلَینا؛ به خدا و کتاب او ایمان آوردیم، (آل عمران: 84) آری! و اگر اینکه می گوید: الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّه ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ چون ذکری از خدا شود، دل هاشان لرزان و ترسان شود، (انفال: 2) نمی دانم».
تواضع
«به حکیمی گفتند: بیان کدام حقیقت روا نیست؟ گفت: آنکه مرد از نیکی های خود بگوید».
محبت ورزی
«از کنفوسیوس پرسیدند: آیا با یک کلمه می توان تمام زندگی را روشن و پاک نگه داشت؟ گفت: بله. پرسیدند: آن کدام کلمه است؟ گفت: آن کلمه، عبارت است از محبت به دیگران».
استهز
«به بزرگی گفتند: فلانی، بر تو می خندد. او گفت: اِنَّ الّذینَ اَجْرَموا کانوا مِنَ الّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ؛ همانا بدکاران بر اهل ایمان می خندند (المطففّین: 29)».
لطف و بخشش پروردگار
«شخصی پرسید: اگر بمیرم، مرا به کجا می برند؟ گفتند: نزد خدای متعال. گفت: خوشحالم از اینکه مرا نزد کسی می برند که جز نیکی، چیزی از او ندیده ام».
توجه به آخرت
«از حکیمی پرسیدند: روز خویش را چگونه آغاز کردی؟ گفت: در حالی آغاز کردم که دنیا، مایه اندوهم بود و آخرت، موجب کوششم».
رحمت حکیمانه
«از بزرگی پرسیدند: اگر خدای تعالی رحیم است، پس چگونه بندگان را عقوبت فرماید؟ گفت: رحمت او بر حکمتش چیره نشود».
انس با خد
«می گویند آن گاه که یوسف در زندان بود، مردی به او گفت: تو را دوست دارم. یوسف گفت: ای جوان مرد! دوستی تو به چه کار من آید؟ از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی! پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی، او بینایی اش را از دست داد و من به چاه افتادم. زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد و من مدت ها زندانی شدم. اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش، تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی».
اعتراف به نادانی
«گویند: از عالمی مسئله ای پرسیدند، گفت: نمی دانم. سؤال کننده گفت: شرم نمی کنی که به جهل و نادانی خود اعتراف می کنی. گفت: چرا شرم کنم از گفتن کلمه ای که فرشتگان به آن سخن گفتند و هنگامی که خداوند درباره «اسماء» از آنها پرسید، گفتند: سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا الاّ ما عَلَّمْتَنا؛ خدایا ما چیزی نمی دانیم، جز آنچه تو به ما آموختی».
جایی در بهشت
«روزی هارون از اِبن سَمّاک موعظه و پندی درخواست کرد. ابن سماک گفت: ای هارون! بترس از اینکه وسعت بهشت به مقدار آسمان ها و زمین است و برای تو، به اندازه جای پایی هم نباشد».
چپاول اموال
«روزی عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) از امام زین العابدین درخواست موعظه کرد. حضرت فرمود: آیا واعظی بالاتر از قرآن وجود دارد؟ خداوند می فرماید: وَیْلٌ لِلْمُطَفَّفین؛ وای بر کم فروشان. (مطففّین: 1) وقتی سخن خدای متعال درباره کم فروشان چنین است، پس چگونه است حالِ کسی که همه اموال مردم را چپاول کند؟»
بر امور گذرا دل مبند
«پادشاهی، حکیمان را فرا خواند و گفت: مرا چیزی بیاموزید که اگر بسیار غمگین باشم، در آن نگاه کنم و غم دل از بین برود و اگر بسیار شاد باشم، در آن نگاه کنم و فریفته روزگار نگردم. حکیمان مدتی مشورت کردند و سرانجام، نگینی بر انگشتری او ساختند که روی آن نوشته شده بود: این نیز بگذرد».
کلمات قصار
کلمات قصار
انصاف
برای برجسته بودن، قد بکش و زمین های اطراف را گود نکن!
شناخت جایگاه خود
وقتی سکه طلا جایگاه خود را نشناخت و هم نشین پول خردها شد، گِله ای نیست اگر جای سکه دو ریالی خرج شود.
افزایش ظرفیت روح
اگر برکه ای کوچک باشی، به راحتی گل آلوده می شوی. پس دلت را دریا کن تا هیچ جنبشی تو را کدر و آلوده نکند.
چاپلوسی
آن که پیش روی تو به تعظیم خم شده است، شاید برای برداشتن سنگی باشد.
دردسر زیبایی
نخستین نغمه قشنگی که از پرنده شنیده شد، فکر ساختن نخستین قفس را در ذهن شکارچی جرقه زد. خیلی از گل ها به خاطر زیبایی شان چیده شدند.
بی فایده بودن کتمان حقیقت
می شود همه عقربه های ساعت های دور و بر خود را عقب کشید، ولی ساعت های دیگر، حقیقت را سر وقت خواهند گفت.
نور داریم تا نور…
در یک شب ابری، چراغ هواپیما بیشتر از ستارگان خودنمایی می کند. آن که در جای دیگری رصد می کند، اختلاف هر دو را می فهمد.
خلوص رفتاری
سعی نکن همه خوبی هایت دیده شود. ای بسا آنها که با اولین آفرین مردم، آخرین قدم های راه را پیمودند و از حرکت بازایستادند.
صبر و استقامت
کوه باش و بگذار هر چه می خواهند، بر تو سرما ببارند و ناپدیدت کنند و آن گاه نوبت توست.
در دل ها بمان، چرا که در چشم ها کسی نمی ماند
خود را برای چشمانی که با دل به تو می نگرند، تنظیم کن، تا در دل بمانی. آنها با که چشم سر تو را می بینند، سرسری از تو می گذرند.
حسن ظن
در سیب های لک زده هم جست وجو کنی
جایی برای لذت دندان همیشه هست
گاهی میان آینه های شکسته هم
تصویر تو میان ترک های شیشه هست
عبرت
گیاهی که از لابه لای سنگ های پیاده رو سر زده بود، به من آموخت که در سخت ترین شرایط نیز می توان رویید و سبز شد.
قدر موانع را نیز بدانیم
مردم دو دسته اند: گروهی سد هستند و گروهی پل. آن که سد می شود، عظمت آب را به خود او نشان می دهد و آن که پل می شود، فرصت رسیدن رود به دریا را برای عابران به تماشا می گذارد. پس قدر هر دو را بدانیم.
بیچاره انسان متکبر
علم ثابت کرده است آن که تکبر می کند، خود را از درون، بی ارزش و کوچک دیده است. پس از او مرنج و به حال او ترحم کن.
صبر
گاهی به تو بدی می کنند، تا پاسخت را شناسنامه ات کنند. صبور باش، تا به کام دشمنت نپردازی.
پشیمانی از خوبی ها!
کمین گاه شیطان، نقطه ای است که تو آنچه را از خوبی هایت خرج کرده ای، به محاسبه می نشینی و آن گاه به ندامت می افتی.
آزاد مردان
اگر آینه را تکه تکه هم بکنند، تا آخرین قطعه، چهره حقیقت را نشان خواهد داد و این است، رسم آزادمردان.
فرو خوردن خشم
ـ خشم آتش فشان، جز تخته سنگ های سرد، چیزی بر جای نمی گذارد. زلال چشمه ای مهربان باش، تا همچنان در ساقه ها و جویبارهای حیات جریان داشته باشی.
سخاوت
ـ دستی که جمع را به تقسیمی نمی بخشد و اعتقادی به تساوی ندارد، روزی می رسد که حاصل ضرب اعمالش را کسی منها نخواهد کرد.
بی نیازی از تأیید دیگران
از تأیید بی نیاز باش؛ زیرا کمترین واکنش حسود، سکوت در برابر خوبی های توست، تا در آنچه هستی، تردید کنی.
نیایش
ـ وقتی دریاها در گودترین قسمت های زمین تشکیل شده اند، آموختم فروتنانه به خواری و پستی خویش در برابر تو اقرار کنم، تا خاکِ به گود نشسته وجودم، در بارش رحمت تو دریا شود.
نیایش
ـ هر بار که دستی برای دعا به سمت تو بالا برده ام، خطی بر نامه سیاه اعمالم کشیده ای. ای مهربان! این همه خطوط انگشتانم، چشم پوشی های توست.
نیایش
ـ اگر برگ ها را زرد نمی کردی و از شاخه نمی ریختی، چگونه سبزینه های تازه بهاری را تن پوش درختان می کردی و من با این شوق، هر روز خزان شدم تا روزی، بهار تو را دریابم.
نیایش
ـ دستم به ماه نرسید، استکانم را در انعکاس او شیرین کردم و نوشیدم.
نیایش
وقتی ابرها برای گریه به آسمان پناه بردند و آفتاب تو تابید تا قطره ها را به ابر برگردانی، فهمیدم از هر دست که بدهم، از آن دست خواهم گرفت؛ اگر پناهنده نور تو باشم.
موانع حق پذیری
ناآگاهی
دانش و آگاهی، از اصلی ترین عوامل شناخت حقیقت ها و واقعیت ها و در مقابل، جهل و نادانی، یکی از سبب های انکار حق است. نمونه ای از انکار حق را که برخاسته از جهل و گمراهی بود، در زندگی خوارج می بینیم. این گروه اگرچه مردمانی عابد و زاهد بودند، بر اثر نادانی، به پیکار با امیر مؤمنان علی علیه السلام برخاستند و در برابر آن حضرت به شدت ایستادند. به عقیده علی علیه السلام ، آنها کسانی بودند که «حق را می جویند، ولی آن را نمی یابند و بر خطا می روند».
«خوارج، جاهل مسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی بودند و می خواستند همه کسری های خود را با فشار به رکوع و سجود طولانی جبران کنند، در حالی که عبادت در سایه جهالت، در نظر علی علیه السلام ارزشی نداشت. از این رو، زهد و تقوا و عبادتشان نتوانست آنان را از ایستادگی در برابر علی علیه السلام باز دارد».
این بود که نادانی و گمراهی، همچون پرده ای سیاه، عقلشان را تاریک کرد و آنان را از حق دور ساخت و در صف دشمنان علی علیه السلام قرار داد. بنابراین، از ویژگی های انسان های حق جو، مبارزه با نادانی و تلاش آنها برای کسب علم و آگاهی بیشتر خواهد بود.
پیام متن:
جهل و ناآگاهی، به انکار حق از سوی انسان می انجامد، به گونه ای که حتی او را وادار می سازد در برابر امام زمانش نیز ایستادگی کند.
غفلت از یاد خدا
خداوند رئوف در قرآن کریم می فرماید:
هر کس از یاد خدا روی گردان شود، شیطانی به سراغ او می فرستیم تا همواره قرین او باشد و آنها (شیطان ها) این گروه را از یاد خدا باز می دارند، در حالی که گمان می کنند هدایت یافتگان حقیقی، آنهایند. (زخرف: 36 و 37)
آثار اعمال نادرست انسان، به ویژه غرق شدن در لذت های دنیا و آلوده شدن به گناهان، این است که پرده بر قلب و چشم و گوش انسان می افتد و او را از خدا بیگانه می کند و شیطان ها را بر او مسلط می سازد، به گونه ای که راه بازگشت به روی او بسته می شود؛ زیرا شیطان ها و افکار شیطانی، از هر سو او را احاطه می کنند و (البته) این، نتیجه عمل خود انسان است.
بدیهی است که چنین کسی، از حق و حقیقت بیگانه می شود؛ زیرا او در اسارت شیطان ها به سر می برد. گروه شیطان ها نیز همواره با حق و حقیقت در ستیز به سر می برند.
پیام متن:
غافل شدن از یاد خداوند، شیطان را بر انسان مسلط و او را از درک حق و حقیقت ناتوان می سازد.
لجاجت و تعصب
استوارترین پایه بندگی خدا، تسلیم و فروتنی در برابر حق است و در مقابل، هر گونه تعصب و لجاجت، مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. نمونه آشکار لجاجت و تعصب بی جا، تقلیدهای کورکورانه و به دور از تحقیق مردم از گذشتگان خویش است، که مانعی بزرگ در راه پذیرش سخن حق به شمار می آید. خداوند در قرآن کریم در این باره می فرماید:
هنگامی که به آنها (مشرکان عرب) گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، می گویند: ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم. (بقره: 170) بنا بر این آیه، مشرکان گفتار پیامبر را انکار نمی کردند، بلکه به قدری گرفتار تعصب بودند که آیین نیاکانشان را بر آن مقدم می شمردند.
لجاجت و تعصب، بر چشم و گوش انسان پرده می افکند، تا آن جا که او را به پافشاری در عقیده نادرستش وامی دارد. بدین ترتیب، آنچه برای او اهمیت دارد، تنها عقیده خود اوست و دیگر سخن ها ارزشی برای او ندارند، حتی اگر بر زبان پیامبری جاری شود.
پیام متن:
لجاجت و تعصب نادرست، انسان را از پذیرفتن حق باز می دارد.
حسد و کینه
از میان بیماری های زیان بار اخلاقی که گریبان گیر بشر می شود، هیچ کدام باری سنگین تر از حسد و کینه بر دوش آدمی نمی نهد. به سبب کینه جویی و حسد ورزی، انسان نقاط قوت و مثبت دیگران را انکار می کند و زیر بار سخن حق نمی رود.
گاهی نیز انسان حسود و کینه توز، حاضر می شود نابود شود، ولی حق را نپذیرد؛ حقیقتی که خداوند در قرآن این گونه بدان اشاره کرده است:
وَ إذ قالُوا اللّهُمَّ إن کانَ هذَا هُوَ الحَقُّ مِن عِندِکَ فَاَمْطِرْ عَلینا حِجارةً مِنَ السَّمآءِ اَوِ ائتِنَا بِعذابٍ ألیمٍ. (انفال: 32)
و به خاطر بیاور زمانی را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است و از طرف تو است، بارانی از سنگ، از آسمان بر ما فرو آر یا عذاب دردناکی برای ما بفرست.
پیام متن:
حسد و کینه، از بزرگ ترین موانع حق پذیری است.
تکبر و خود بزرگ بینی
یکی از عوامل روانی و گرایش های نفسانی که انسان را از اندیشه درست و شناختن راه سالم باز می دارد، کبر و خودخواهی است. خطر تکبر این است که انسان را در برابر دستورهای الهی سرکش می سازد و او را از بندگی راستین خداوند دور می کند. نمونه ای از این گونه تکبر را در وجود شیطان می بینیم. آن گاه که خداوند، او را با صراحت، به سجده بر آدم دستور داد، اطاعت نکرد و از امر خدا سر پیچید.
خداوند در قرآن می فرماید:
و (یاد کن) هنگامی که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده و خضوع کنید»، همگی سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و (به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد. (بقره: 34)
خود بزرگ بینی شیطان سبب شد که میان او و پذیرش حق، حجابی پدید آید. در نتیجه، به فرمان خدا اعتراض کند؛ اعتراضی که مایه کفر و راندن او از درگاه الهی شد. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:
تکبر و تعصب، به او [شیطان] دست داد و به خلقت خویش افتخار کرد و از جهت اصل و ریشه خود در مقایسه با او (انسان) تعصب ورزید. به همین سبب، این دشمن خدا، پیشوای متعصبان و سر سلسله مستکبران است و کسی است که بنای تکبر را پی ریزی کرده است.
پیام متن:
راهیان حق جو، پیش از هر اقدامی باید ریشه تکبر را در خود بخشکانند که بزرگ ترین مانع راه آنهاست.
هوا و هوس
از حضرت علی علیه السلام روایت است:
ای مردم! همانا از دو چیز بر شما می ترسم؛ هواپرستی و آرزوهای طولانی: پیروی از خواهش نفس، انسان را از حق باز می دارد و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد می برد.
در قرآن کریم می خوانیم:
پس اگر اجابت نمی کنند تو را، بدان که آنان هوای خویش را دنبال خواهند کرد و گمراه تر از آن، کسی است که از هوای خود پیروی کند، بدون هدایتی (از جانب خدا). (قصص:50)
انسان گرفتار هوا و هوس، حق و حقیقت را با منافع خویش در تضاد می بیند. از این رو، همواره به رویارویی با آن می پردازد و همیشه از آن گریزان است.
به راستی، هوا و هوس، به منزله گرد و غباری است که بر روی حقیقت می نشیند و انسان را از دیدن حق بی بهره می کند به تعبیر سعدی:
حقیقت، سرایی است آراسته
هوا و هوس، گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد
نبیند نظر، گرچه بیناست مرد!
پیام متن:
پیروی از هوا و هوس، انسان را در مادیات غرق و در نتیجه، او را از حق و حقیقت دور می سازد.
رفاه و راحت طلبی
انسان راحت طلب همواره به فکر خویش است و در برابر چیزی که رفاه طلبی او را تهدید کند، واکنش منفی نشان می دهد. چنین فردی هرگز حاضر نیست از لذت های نفسانی خویش فاصله بگیرد و برای او حتی مسائل مهمی مانند جهاد در راه خدا نیز بی مفهوم است، چنان که در قرآن کریم می خوانیم:
یاد کن آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم! نعمت خدا را به یاد آورید، آن گاه که میان شما پیغمبران فرستاد و شما را پادشاهی داد و به شما آنچه را به هیچ یک از اهل عالم نداد، عطا کرد. ای قوم! به سرزمین مقدسی که خدا سرنوشت شما مقرر گردانید، وارد شوید و پشت به حکم خدا مکنید؛ که زیان کار شوید. قوم موسی گفتند: در آن سرزمین مقدس، گروهی مقتدر و قاصر و ستمکار هستند و هرگز تا آنها از آنجا بیرون نشوند، ما داخل نخواهیم شد. هرگاه آنان بیرون شدند، ما داخل شویم. دو نفر مرد خداترس (یوشع و کالب) که لطف خدا شامل حالشان بود، گفتند: شما بر آنها از این در (که خدا فرمود) وارد شوید، چون درآمدند، آن گاه به یقین بر آنها چیره خواهید شد. و (نترسید و) بر خدا توکل کنید؛ اگر بدو گرویده اید. باز قوم گفتند: ای موسی! ما در آنجا مادامی که آنها باشند، ابدا درنیاییم. پس تو برو به اتفاق پروردگارت با آنها قتال کن و ما این جا خواهیم نشست. موسی گفت: خدایا، من جز بر خود و برادر خود، مالک و فرمان روا نیستم، تو میان ما و این قوم فاسق (که فرمان نمی برد) جدایی انداز. خدا گفت: چون مخالف امر کردند، شهر را بر آنان حرام می کنیم و چهل سال باید در بیابان سرگردان باشند. پس تو بر این گروه فاسق تأسف مخور. (مائده: 20ـ26)
بنا بر این آیه ها، راحت طلبی قوم موسی علیه السلام سبب شده بود که به انکار سخنان برحق حضرت موسی علیه السلام برخیزند و در نتیجه، به بهانه جویی روی آورند و از فیض جهاد در راه خدا محروم شوند.
پیام متن:
رفاه بیش از حد و راحت طلبی، انسان را به انکار حق فرمان می دهد.
اهمیت شناخت خدا
اهمیت شناخت خدا
خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الإِنْسَ إلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ و جن و انس را نیافریدم، جز برای آنکه مرا بپرستند.» (ذاریات: 56) امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریف می فرماید: «لِیَعْبُدونَ أَیْ لِیَعْرِفُون؛ برای آنکه مرا بپرستند؛ یعنی برای آنکه مرا بشناسند.» بر این اساس، شناخت پروردگار، هدف خداوند از آفرینش کاینات است.
امام علی علیه السلام می فرماید: «مَعْرِفَةُ اللّه ِ سُبْحانَه أَعْلَی الْمَعارِفِ؛ برترین شناخت ها، شناخت خداست.» تا انسان خدا را نشناخته است، به هر مرتبه ای از علم و ادراک برسد، شناخت او از هستی، ناقص و ناکافی است. همچنین آن که خدا را نیافته و او را نشناخته، هر چه بهشت جاوید را بیابد، به چیزی کم بها در مقایسه با لقای پروردگار و معرفت کردگار دست یافته است. حضرت علی علیه السلام در سخنی بسیار عمیق و معرفت آمیز می فرماید:
ما یَسُرُّنی لَوْمِتُّ طفلاً و أُدْخِلْتُ الجَنّة و لَمْ أَکْبُرْ فأعرِفَ ربّی عزّوجلّ.
دوست ندارم که در کودکی بمیرم و داخل بهشت شوم و بزرگ نشوم تا پروردگار عزوجل خود را بشناسم.
پس حتی بهشت جاوید نیز در مقایسه با ارزش شناخت خدا، اندک و ناچیز و کوچک است.
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست
که سر کوی تو ازجا و مکان ما را بس
پیام متن:
1. نعمت شناخت خداوند، از بهشت برین نیز گران سنگ تر است.
آثار شناخت خدا
1. تکامل انسان
برتری انسان بر دیگر موجودات، به سبب بهره مندی او از نعمت ادراک و شناخت است و هر چه دانسته ها و شناخت آدمی بیشتر باشد، انسانیت او فزونی یافته است. به تعبیر مولوی:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
بنا براین، ارزش انسان را زمینه های شناختی او تعیین می کنند. از این رهگذر، چنانچه آگاهی و معرفت آدمی، به عنصری کمال یافته تر تعلق گیرد، ارزش شناخت او بالاتر است و نقش بیشتری نیز در تکامل انسان ایفا می کند.
بر اساس این معیار، هیچ معرفتی برتر از شناخت خداوند متعال نیست؛ زیرا نه تنها کسی چون او در جهان هستی و تکامل انسان اثرگذار نیست، بلکه چیزی جز او در هستی نیز نقش ندارد. او کمال مطلق است و همه چیز در تکامل، نیازمند اوست و همه چیز جز او، عین نیاز به او هستند.
پیام متن:
معرفت خداوند، والاترین شناخت هاست و اساسی ترین نقش را در تکامل آدمی ایفا می کند.
2. ارزش مندی عبادت
امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید: «همانا مردی از بنی اسرائیل، در یکی از جزایر دریایی که سرسبز و خرم و پر آب و درخت بود، خدا را عبادت می کرد. یکی از فرشتگان از آنجا عبور کرد. پس به خداوند عرض کرد: پروردگارا، مقدار پاداش این بنده ات را به من نشان بده! خداوند پاداش او را به مَلَک نشان داد. آن مقدار پاداش، در نظر ملک، بسیار کم جلوه نمود. خداوند به ملک وحی کرد که با آن مرد عابد هم نشین شو و همراه او باش تا دلیل این امر را بیابی. پس آن فرشته در هیئت انسانی نزد او آمد. عابد گفت: تو کیستی؟ گفت: مردی عابدم. چون از مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شدم، نزد تو آمدم تا با تو به عبادت خدا بپردازم. پس آن روز را با او بود. هنگامی که صبح شد، ملک به او گفت: جای پاکیزه ای داری و تنها برای عبادت مناسب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد، ملک گفت: چه عیبی؟ عابد گفت: خدای ما چهارپایی ندارد، اگر او حماری می داشت، در اینجا آن را می چرانیدیم؛ زیرا این علف از بین می رود. ملک گفت: پروردگار که حمار ندارد. عابد گفت: اگر حماری می داشت، چنین علفی تباه نمی شد. پس خداوند به ملک وحی کرد که: همانا او را به اندازه عقل و درک و معرفتش پاداش می دهم».
از این حکایت می توان دریافت که سطح شناخت هر کس از خداوند، تعیین کننده میزان پاداش حضرت حق به انسان است و هر چه شناخت او بیشتر، پاداشش نیز بهتر و برتر است.
پیام متن:
هر چه شناخت آدمی از خداوند عمیق تر باشد، پاداش عبادت ها نیز برتر است.
3. تأمین عدالت اجتماعی
شناخت پاک و عمیق خداوند، ارتباط درست بنده با خداوند را در پی دارد. همچنین آن که به واسطه شناخت خداوند، رابطه ای درست و پایدار با او برقرار کرد، با آفریدگان او نیز رابطه ای صلح آمیز شکل می دهد و هرگز به هیچ کس ستم روا نمی دارد.
به راستی این گونه افراد، با شناختن خداوند در مقام پروردگاری عادل، به یقین می رسند که خداوند افزون بر آنکه خود، عدالت می ورزد، از بندگانش نیز رفتاری عادلانه با هم نوعانش را انتظار دارد. در نتیجه، چنین شناختی، او را به سوی رعایت عدالت اجتماعی رهنمون می شود و او را از هرگونه تجاوز به حقوق دیگران باز می دارد.
پیام متن:
در پی شناخت عمیق و پایدار خداوند، عدالت، در روابط اجتماعی عارف پدیدار می شود.
4. آرامش روانی
آرامش روانی، گم شده همه انسان هاست و هر کس به گونه ای به دنبال آن است. از نگاه قرآن، مال و ثروت و مقام و شهرت، قادر به تأمین آرامش روحی انسان نیستند، بلکه تنها با «یاد خدا» دل به آرامش می رسد. خداوند می فرماید: «أَلا بِذِکْرِاللّه ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ همانا دل ها با یاد خدا آرامش می یابد.» البته تنها آن گاه که یاد خداوند با شناخت اسما و صفات پروردگار همراه شود، آرامش درونی فراهم می شود. برای نمونه، اگر انسان، خداوند را به حکمت و عدالت بشناسد و بداند که آنچه در جهان هستی اتفاق می افتد، بنا بر خواست اوست، به آرامشی ژرف دست می یابد، بهگونه ای که حوادث روزگار، دیگر او را در گرداب اضطراب وارد نخواهد ساخت. در نتیجه، مصلحت ها و سختی های روزگار او را به گناه کردن در پیشگاه پروردگارش دچار نخواهد ساخت.
پیام متن:
یاد خداوند، در صورتی آدمی را به آرامش می رساند که با شناخت واقعی پروردگار همراه باشد.
5. استجابت دعا
یکی از آثار شناخت خداوند، اجابت دعاست. درباره شرایط اجابت دعا و موانع آن، سخن بسیار است، ولی آنچه جامع همه شرایط دعاست، شناخت خداست. امام کاظم علیه السلام نقل می کند:
عده ای نزد امام صادق علیه السلام آمدند و پرسیدند: سبب چیست که ما دعا می کنیم، ولی مستجاب نمی شود؟ حضرت صادق علیه السلام پاسخ داد: «لاِءَنّکُم تَدْعُونَ مَنْ لا تَعرِفونَ؛ اینکه شما کسی را می خوانید که نمی شناسید».
شناختی که در این روایت به آن اشاره می شود، شناخت معمولی نیست که کم و بیش در افراد مذهبی وجود دارد، بلکه مقصود، نوعی شناخت عمیق و قلبی از پروردگار است که بر اثر آن، زمینه برای استجابت دعا فراهم می شود.
پیام متن:
شرط مهم استجابت دعا، شناخت خداوند متعال است.