کلمات قصار
کلمات قصار
انصاف
برای برجسته بودن، قد بکش و زمین های اطراف را گود نکن!
شناخت جایگاه خود
وقتی سکه طلا جایگاه خود را نشناخت و هم نشین پول خردها شد، گِله ای نیست اگر جای سکه دو ریالی خرج شود.
افزایش ظرفیت روح
اگر برکه ای کوچک باشی، به راحتی گل آلوده می شوی. پس دلت را دریا کن تا هیچ جنبشی تو را کدر و آلوده نکند.
چاپلوسی
آن که پیش روی تو به تعظیم خم شده است، شاید برای برداشتن سنگی باشد.
دردسر زیبایی
نخستین نغمه قشنگی که از پرنده شنیده شد، فکر ساختن نخستین قفس را در ذهن شکارچی جرقه زد. خیلی از گل ها به خاطر زیبایی شان چیده شدند.
بی فایده بودن کتمان حقیقت
می شود همه عقربه های ساعت های دور و بر خود را عقب کشید، ولی ساعت های دیگر، حقیقت را سر وقت خواهند گفت.
نور داریم تا نور…
در یک شب ابری، چراغ هواپیما بیشتر از ستارگان خودنمایی می کند. آن که در جای دیگری رصد می کند، اختلاف هر دو را می فهمد.
خلوص رفتاری
سعی نکن همه خوبی هایت دیده شود. ای بسا آنها که با اولین آفرین مردم، آخرین قدم های راه را پیمودند و از حرکت بازایستادند.
صبر و استقامت
کوه باش و بگذار هر چه می خواهند، بر تو سرما ببارند و ناپدیدت کنند و آن گاه نوبت توست.
در دل ها بمان، چرا که در چشم ها کسی نمی ماند
خود را برای چشمانی که با دل به تو می نگرند، تنظیم کن، تا در دل بمانی. آنها با که چشم سر تو را می بینند، سرسری از تو می گذرند.
حسن ظن
در سیب های لک زده هم جست وجو کنی
جایی برای لذت دندان همیشه هست
گاهی میان آینه های شکسته هم
تصویر تو میان ترک های شیشه هست
عبرت
گیاهی که از لابه لای سنگ های پیاده رو سر زده بود، به من آموخت که در سخت ترین شرایط نیز می توان رویید و سبز شد.
قدر موانع را نیز بدانیم
مردم دو دسته اند: گروهی سد هستند و گروهی پل. آن که سد می شود، عظمت آب را به خود او نشان می دهد و آن که پل می شود، فرصت رسیدن رود به دریا را برای عابران به تماشا می گذارد. پس قدر هر دو را بدانیم.
بیچاره انسان متکبر
علم ثابت کرده است آن که تکبر می کند، خود را از درون، بی ارزش و کوچک دیده است. پس از او مرنج و به حال او ترحم کن.
صبر
گاهی به تو بدی می کنند، تا پاسخت را شناسنامه ات کنند. صبور باش، تا به کام دشمنت نپردازی.
پشیمانی از خوبی ها!
کمین گاه شیطان، نقطه ای است که تو آنچه را از خوبی هایت خرج کرده ای، به محاسبه می نشینی و آن گاه به ندامت می افتی.
آزاد مردان
اگر آینه را تکه تکه هم بکنند، تا آخرین قطعه، چهره حقیقت را نشان خواهد داد و این است، رسم آزادمردان.
فرو خوردن خشم
ـ خشم آتش فشان، جز تخته سنگ های سرد، چیزی بر جای نمی گذارد. زلال چشمه ای مهربان باش، تا همچنان در ساقه ها و جویبارهای حیات جریان داشته باشی.
سخاوت
ـ دستی که جمع را به تقسیمی نمی بخشد و اعتقادی به تساوی ندارد، روزی می رسد که حاصل ضرب اعمالش را کسی منها نخواهد کرد.
بی نیازی از تأیید دیگران
از تأیید بی نیاز باش؛ زیرا کمترین واکنش حسود، سکوت در برابر خوبی های توست، تا در آنچه هستی، تردید کنی.
نیایش
ـ وقتی دریاها در گودترین قسمت های زمین تشکیل شده اند، آموختم فروتنانه به خواری و پستی خویش در برابر تو اقرار کنم، تا خاکِ به گود نشسته وجودم، در بارش رحمت تو دریا شود.
نیایش
ـ هر بار که دستی برای دعا به سمت تو بالا برده ام، خطی بر نامه سیاه اعمالم کشیده ای. ای مهربان! این همه خطوط انگشتانم، چشم پوشی های توست.
نیایش
ـ اگر برگ ها را زرد نمی کردی و از شاخه نمی ریختی، چگونه سبزینه های تازه بهاری را تن پوش درختان می کردی و من با این شوق، هر روز خزان شدم تا روزی، بهار تو را دریابم.
نیایش
ـ دستم به ماه نرسید، استکانم را در انعکاس او شیرین کردم و نوشیدم.
نیایش
وقتی ابرها برای گریه به آسمان پناه بردند و آفتاب تو تابید تا قطره ها را به ابر برگردانی، فهمیدم از هر دست که بدهم، از آن دست خواهم گرفت؛ اگر پناهنده نور تو باشم.