قا سلام جمعه ی دیگر رسید ، رفت
اقا سلام جمعه ی دیگر رسید ، رفت
آقا سلام جمعه ی دیگر رسید ، رفت
مردی که انتظار تورا می کشید رفت
آقا نیامدی و شبم عذر خواه توست
یک چند سالی ست که چشمم به راه توست
آقا نیامدی و نگاهم به روبرو ست
یعنی هنوز پشت و پناهم به روبروست
اینجا کسی به فکر غریبی یاس نیست
دستان پینه بسته به دنبال داس نیست!
اینجا درون چشم غزل خار کاشتند
بر شاخه های یاس تبرزین گذاشتند!
بابا بزرگ رفت ،نه اما نگفته بود
یعنی هنوز حرف دلش رانگفته بود…
” آقا هوای هجر نفس گیر می شود
دارد غروب آمدنت دیر می شود
هر عصر جمعه داغ دلم تازه می شود
از بس دلم برای تو دلگیر می شود
انسانیت به سمت تجدد مآبی ست
دارد گناه خاک فراگیر می شود
دنیا خلاصه شد به همین اسم و رسم ها
رنگ سپید آدمیت سیر می شود
مردان شهر حادثه خانه نشین شدند
نسل جوان مذهبیت پیر می شود
هر چند آشنای غمت نیستم ولی
دارد عروب آمدنت دیر می شود”
اینجا کجاست ؟وادی ما قلب خسته ها
آقا برس به داد دل این شکسته ها
مارا که باز مانده ی امواج خسته ایم
در اوج شعر خوانی خود دست بسته ایم
حالا فقط تویی و گل سرخ قالیم!
حالا فقط تو ماند ی و دستان خالیم
یک گوشه چشم از کرمت کم نمی کند
پشت مرا زیاد غمت خم نمی کند
آقا دوباره لحظه ی آخر رسیده ست
یعنی همینکه جمعه دیگر رسیده ست…
——————————————————-
علی بهاور