فرق بین فضیلت و رذیلت
فرق بین فضیلت و رذیلت
فضیلت حکمت عبارت است از علم به حقایق اشیاء و اعیان موجودات چنانکه هستند، و حکمت از یقین و آرامش خاطر جدا نخواهد بود.بنابر این صرف فراگرفتن بعضى از مسائل و بیان کردن آن حتى به نحو شایسته و درست اما بدون وثوق و اطمینان نفس حکمت نیست، و فرا گیرنده چنین چیزى حکیم نیست، زیرا حقیقتحکمت از اذعان یقینى منفک نیست و او فاقد این حال است.مثل او مانند تشبه کودکان به مردان است، یا بعضى از حیوانات [همچون طوطى و میمون] که اقوال و افعال انسان را محاکاه و تقلید مىکنند.
اما فضیلت عفت (خویشتندارى) را دانستى که عبارت است از ملکه اطاعت و فرمان بردن قوه شهوت از عقل، به طورى که کار و تصرف قوه شهوت محدود به امر و نهى عقل باشد، به این معنى که مقدم داشتن مصلحت و رو گرداندن از مفسده به اشاره و تجویز او باشد و در اوامر و نواهى عقل مخالفت نکند.و سزاوار است که انگیزه اتصاف به آن ملکه (خوى) و صدور آثار آن صرفا همان فضیلت و کمال بودن آن براى نفس و حصول سعادت حقیقى باشد، نه چیزى دیگر از قبیل دفع ضرر یا جلب نفع یا اضطرار و ناچارى.بنابر این اعراض از لذایذ دنیوى براى کسب و تحصیل لذایذ بیشترى از همان نوع، عفت نیست، چنانکه بعضى کسان ترک دنیا را براى دنیا مىخواهند، و همچنین در ترک آن به سبب سستى و ضعف و خود آن قوه و آلت آن یا به علت اینکه از کثرت دستیازى به آنها حال نفرت پدید آمده استیا به واسطه ترس از بیماریها یا آگاهى مردم و سرزنش آنان یا به سبب درک نکردن آن لذات چنانکه حال کوهنشینان و بیابانگردان چنین است، اینها و مانند اینها عفت نیست.
اما فضیلت شجاعت، دانستى که ملکه انقیاد و اطاعت قوه غضب از عقل استبه طورى که کارها و تصرفاتش بر حسب امر و نهى او باشد.و اتصاف به آن و صدور افعال و آثار آن انگیزهاى جز کمال و فضیلت بودن آن نداشته باشد. بنابر این اقدام بر کارهاى هولناک و فرو رفتن در جنگهاى سخت و بزرگ و بىباکى نسبتبه درد و رنجها و شکنجهها براى رسیدن به جاه و مال یا دستیابى به همسرى صاحب جمال، یا دیگر شهوتها صادر از ملکه شجاعت نیستبلکه منشا آن یا رذیلت آزمندى یا ترس است چنانکه حال لشکریان ستمکار یا راهزنان و دزدان چنین است.
پس کسى که در کارهاى هولناک بیشتر فرو مىرود و براى رسیدن به آن اغراض حتى نسبتبه قهرمانان جرات بیشترى بروز مىدهد بیشتر ترسو و حریص است، نه اینکه واقعا شجاعتر و دلاورتر باشد.و بر همین قیاس، وقوع در مهلکهها و خطرها که ممکن استبه سبب تعصب درباره نزدیکان و پیروان باشد و بسا باعث آن تکرار این افعال همراه با غلبه و پیروزى است و او مغرور از آن بنا به عادت باکى از اقدام ندارد.مثل او مانند مرد مسلحى است که از جنگ با یک کودک پروائى ندارد و بنابر این عدم احتراز وى به سبب شجاعت نیستبلکه به واسطه ناتوانى کودک است.و از این قبیل استحمله کردن و دلیرى نمودن بعضى از حیوانات که از ملکه شجاعت ناشى نشده استبلکه از طبیعت نیرو و غلبه صادر شده است.
خلاصه آنکه شجاع واقعى افعالش به فرمان و اشاره عقل صادر مىشود و انگیزهاى جز نیک و زیبا بودن شجاعت ندارد، و چه بسا مواردى که حذر کردن از آنچه هولناک است مقتضى عقل است و با شجاعت منافاتى ندارد، و بسا که استقبال از بعضى خطرها نشان شجاعت نیست و از این رو گفتهاند که ناله و بىتابى نکردن هنگام شدت وقایع مصیبتبار و درد و رنجهاى پىدرپى نشان دیوانگى است نه شجاعت. و همچنین خود را بدون سبب عقلى یا شرعى در مهالک انداختن، مثلا متعرض درندگان موذى شدن، یا از کوه و جاهاى بلند پرتاب کردن یا بدون دانستن شنا در دریا و مانند آن افکندن از نشانههاى جنون و حماقت است.
با اینکه شجاعت در آغاز موجب آزار و رنج است ولى لذت آن در پایان پدیدار مىشود (بخصوص اگر در حمایت از دین و آئین و دفاع از عقاید حقه به کار رود) .پس انسان شجاع چون دوستدار کار زیباست و بر راى صحیح ثابت قدم است وقتى دانست که عمرش دستخوش زوال و نابودى است و آثار کار زیبا با گذشت روزگار باقى مىماند، زیباى باقى و پایدار را بر پست و دون فانى و ناپایدار بر مىگزیند، و از دین و عقیده خود دفاع مىکند، و از آنچه همنوعانش حذر مىکنند باکى ندارد، زیرا مىداند که ترسوى بزدل در حمایت از دین مقصر است، و مقاومت لشکر شیطان اگر چند روزى دوام یابد، با آلودگى به لذت و پستى زائل شدنى است، و او به محرومیت از سعادت جاوید راضى نمىشود.از این رو فخر شجاعان و سرور دلاوران [على علیه السلام] که درود خداى رحمان بر او باد به یاران خود فرمود: «اى مردم! اگر کشته نشوید بازهم خواهید مرد، سوگند به آن که جان پسر ابى طالب به دست اوست هزار ضربه شمشیر بر سر آسانتر است از مرگ در بستر» .
خلاصه آنکه هر کارى که از شجاع در هر وقت صادر مىشود به مقتضاى عقل و مناسب آن موقع است.و شجاع داراى نیروى تحمل بر مصیبتها و ملکه صبر بر سختیهاى روزگار است، و از شداید امور آشفته و مضطرب نمىشود، و آنچه را عامه مردم بزرگ مىشمارند کوچک مىشمرد، و هنگامى که خشمگین مىشود خشمش به مقتضاى عقل است، و انتقامش محدود استبه آنچه عقل و شرع نیکو مىشمرند و به آنچه سزاوار نیست تعدى و تجاوز نمىکند.باید دانست که انتقام به طور مطلق بد و ناپسند نیست، و در بسیارى جاها نزد عقل و شرع مستحسن است، و حکما تصریح کردهاند که عدم انتقام از کسى که سزاوار است از او انتقام گرفته شود در نفس آدمى افسردگى و زبونى پدید مىآورد که جز با انتقام از میان نمىرود، و بسا هست که این افسردگى و زبونى به بعضى از رذائل مهلک مىکشاند.
اما عدالت، دانستى که عبارت است از اطاعت و انقیاد قوه عملى از عقل، یا همدوشى و سازش قوا با یکدیگر و بودن آنها زیر فرمان عقل، به طورى که تنازع و کشمکش از میانشان برخیزد و بعضى بر بعض دیگر غلبه و چیرگى نیابند، و بر هیچ کارى جز آنچه عقل مقرر مىدارد اقدام نکنند.و این معنى هنگامى به کمال مىرسد که براى انسان ملکه راسخى پدید آید که همه کارهایش به آسانى با میانهروى و اعتدال صادر شود، و غایت و هدف دیگرى نداشته باشد جز خود این ملکه که فضیلت و کمال است.بنابر این کسى که کارهاى اشخاص عادل را با تکلف و به ریا یا براى جلب قلوب مردم یا به دست آوردن جاه و مال انجام مىدهد عادل نیست.
و بر همین قیاس همه انواع فضائل که تحت اجناس مذکور مندرج است که در برابر هر یک از آنها رذیلهاى شبیه آن وجود دارد، پس سزاوار است که طالب سعادت آنها را بشناسد و از آنها بپرهیزد، مثلا سخاوت عبارت از ملکهاى است که با وجود آن مال به آسانى به مستحق آن بخشیده مىشود، در حالى که غایتبرانگیزنده آن صرفا فضیلت و کمال بودن آن باشد نه اغراض دیگر. بنابراین بخشش و بذل مال براى به دست آوردن بیشتر یا دفع ضرر یا نیل به مقام یا رسیدن به لذات حیوانى سخاوت نیست.و همین گونه استبذل و بخشش در مورد غیر مستحق و اسراف در خرج، زیرا مبذر به اهمیت قدر و ارزش مال جاهل است، و نمىداند که اگر در مواقعى مال نباشد اهل و عیال تباه مىشوند و آدمى از کسب معارف و فضائل اعمال باز مىماند، و مال در ترویج احکام دین و نشر فضیلت و حکمت دخالت و تاثیرى بزرگ دارد.
بسا هست که منشا اسراف و تبذیر ناآگاهى به صعوبت تحصیل مال حلال است، و این حال غالبا براى کسى پیش مىآید که ناگهان از طریق میراث یا غیر آن مالى به کف آورده که به رنج و کار و کوشش خود نبوده است، و مثل وى همان کسى است که از دشوارى کسب مال حلال غافل است، زیرا کسبها و سودهاى طیب و پاک جدا اندک است، و مبادرت به بسیارى از کسبها براى آزادگان مشکل است.و به همین جهت است که آزادگان از مال دنیا تهىدست و کم بهرهاند و از بختخود شکایت دارند.و در مقابل اینان کسانى هستند که به سبب بىمبالاتى در تحصیل مال به هر نحو و از هر طریق که باشد بیشتر برخوردارند.یکى از حکما گفته است: «به دست آوردن مال همچون بالابردن سنگ گران به قله کوه است و انفاق و خرج کردن آن همانند رها کردن آن است» .
منبع: http://www.asemooni.com/lifestyle/etiquette/difference-between-virtues-and-vices