یک نفر هست که از پنجرهها نرم و آهسته مرا می خواند
28 آبان 1395 توسط زينب اسماعيلي
یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا می خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می ماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل دوران خوش کودکیم
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم می روید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین می گوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا می خواند
گاهگاهی ز خودم می پرسم
از کجا اسم مرا می داند …