چه زیبا خالقی دارم
چه زیبا خالقی دارم
دلم گرم است می دانم
که فردا باز خورشیدی
میان آسمان ، چون نور می آید
شبی می خواندم با مهر
سحر می راندم با ناز
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا ،
با آنکه می داند گنهکارم
اگر رخ بر بتابانم
دوباره می نشید بر سر راهم
دلم را می رباید ،
با طنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی ،
قهر نازیباست
چه زیبا عاشقی را دوست می دارم
دلم گرم است می دانم ، که می داند
بدونِ لطف او ، تنهای تنهایم
اگر گم کرده ام
من راه و رسم بندگی ، اما
دلم گرم است و می دانم
خدای من ، خدایی خوب می داند
و می داند که سائل را نباید
دست خالی راند
دلم گرم خداوندیست
که با دستان من ،
گندم برای یاکریم خانه می ریزد
و با دستان مادر کاسه آبی را،
برای قمری تشنه
دلم گرم خداوند صبوروخالق صبریست
که شب ها می نشیند در کنارم
تا که بیند می رسد آن شب
که گویم عاشقش هستم؟
تو آیا هیچ می دانی خدایم کیست ؟
چنان با من به گرمی او سخن گوید
که گویی جز من او را بنده ای
در این زمین و آسمان ها نیست
هزاران شرم باد بر من
چنان با او به سردی راز می گویم
که گویی من جز او و بی گمان
یکصد خدا دارم