مولای من
12 شهریور 1395 توسط زينب اسماعيلي
مولای من ! خواب پریشان ُکشت ما را
کابوس شب ، کابوس شیطان ، کشت ما را
فصل جهان « بس ناجوانمردانه سرد است »
ای سبز ! یخبندان انسان ، کشت ما را
بر صورت خورشید ، شیطان خاک پاشید
تعبیر این خواب پریشان ، کشت ما را
بوی مسلمانی از این دنیا پریده
تنهایی عمّار و سلمان ، کشت ما را
عصر یزید است و تو در دنیا غریبی
بوزینه بازی های شیطان ، کشت ما را
ریش « ابوموسی » و ریش « داعش» ها
این ریش های نامسلمان ، کشت ما را
از دوستان زخم زبان ، از دشمنان ، تیغ
نامردمی های فراوان ، کشت ما را
خون شهیدان ، پاک شد از دامن دشت
تنهایی نسل شهیدان ، کشت ما را
هر چند خط بیعت ما نیست کوفی
تردید در آن ، از غم نان ، کشت ما را
ما بر نمی گردیم از عشق تو ، مولا !
هر چند نَفسِ سُست پیمان ، کشت ما را
آدینه آمد نازنین ! اما تو … ؟! آری
دوری ز تو ای حضرت جان ! کشت ما را