موانع کرامت
موانع كرامت
هر آنچه با حقيقت تقوا ناسازگار است و با اركان آن يعني ايمان، عمل صالح و معرفت در تضاد ميباشد، مانع دستيابي به مقام كرامت انساني است. از اين رو، برخي از موانع كرامت را ميتوان چنين بر شمرد:
1. شرك
شرك خاموشكنندة فروغ ايمان است و هيچ عمل صالحي با وجود آن مايه نجات آدمي و موجب حركت در مسير كرامت نميباشد و تنها لغزشي است كه به صراحت قرآن هرگز مورد غفران الهي قرار نميگيرد: «ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء؛57 خداوند [هرگز] شرك را نميبخشد و پايينتر از آن را براي هر كس بخواهد [و شايسته بداند] ميبخشد.»
چرا كه شرك دور شدن از شاهراه توحيد و سقوط به قعر درّه ضلالت و گمراهي است و به فرمودة قرآن كريم: «و من يشرك بالله فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطير او تهوي به الريح في مكان سحيق؛58 و هر كس به خدا شرك بورزد، گويي از آسمان سقوط كرده و پرنده [شکاری بین آسمان و زمین] او را ميربايد و يا تند باد او را به جاي دوردستي پرتاب ميكند.» و به راستي كه شرك ظلم بزرگي است: «ان الشرك لظلم عظيم».59
البته گفتهاند كه قابل بخشايش نبودن شرك در مورد كساني است كه با اين حال از دنيا بروند و توفيق توبه پيدا نكنند.60 در هر صورت، هر كس كه طالب لقاي ربّ و مقام قرب الهي است، با وجود شرك نميتواند بدين جايگاه نايل گردد: «فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربّه احدا؛61 پس هر كس كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كاري شايسته انجام دهد و هيچكس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.»
2. نفاق
نفاق و دورويي نيز از جمله موانع راه وصول به كرامت است كه قرآن كريم اين وصف را موجب دوري از هدايت الهي و سبب گرفتاري در عذاب اليم معرفي مينمايد: «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا بشّر المنافقين بان لهم عذابا اليما؛62 كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند و ديگر بار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راه [راست] هدايت نخواهد كرد. به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست.»
و به فرمودة امام خميني(س): «نفاق و دورويي، علاوه بر آنكه خود صفتي است بسيار قبيح و زشت كه انسان شرافتمند هيچگاه متصف به آن نيست و داراي اين صفت از جامعة انسانيت خارج، بلكه با هيچ حيواني نيز شبيه نيست، و ماية رسوايي و سرشكستگي در اين عالم پيش اقران و امثال است، [موجب] ذلت و عذاب اليم در آخرت است… رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: «ميآيد روز قيامت آدم دورو، در صورتي كه يكي از دو زبانش از پشت سرش خارج شده و يكي از آنها از پيش رويش؛ و هر دو زبان آتش گرفته و تمام جسدش را آتش زدهاند. پس از آن گفته شود: اين است كسي كه در دنيا دورو بود و دو زبان بود؛ معروف شود به اين روز قيامت.»63 و مشمول آية شريفه است كه ميفرمايد: «و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدّار.»64 سر منشأ بسياري از مفاسد و مهالك است كه هر يك، دنيا و آخرت انسان را ممكن است به باد فنا دهد.»65
3. اعمال سیئه
ارتكاب سیئات و معاصي نيز سبب دوري از مسير كرامت است؛ چرا كه محال است كسي بدون سرمايه ايمان و عمل صالح و با كولهباري از گناه بتواند به خريداري گوهر كرامت بپردازد. این دو هرگز با یکدیگر برابر نمی باشند: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملو الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون؛66 آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند، گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می کنند!»
به عنوان نمونه، قرآن مجيد كساني را كه به معصيتهايي همچون قتل و زنا گرفتارند، مشمول خلود در عذاب مهان كه درست نقطه مقابل كرامت است، می شمارد: «والذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرّم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاما يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا؛67 و كساني كه معبود ديگري را با خداوند نميخوانند و انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نميكشند و زنا نميكنند. و هر كس چنين كند، مجازات سختي خواهد ديد. عذاب او در قيامت مضاعف ميگردد و هميشه با خواري در آن خواهد ماند.»
اما صاحبان کرامت «کسانی هستند که در محفل گناه حاضر نمی شوند و به گناه نیز شهادت نمی دهند و اگر به بدی و لغو برخوردند، کریمانه می گذرند و هرگز حاضر نیستند در مجلس لغو شرکت کنند و اگر هم خواستند نهی از منکر کنند، کریمانه این کار را انجام می دهند.»68 چنان که قرآن کریم در باره بندگان خاص خدای رحمان می فرماید: «و عباد الرحمن … و الذین لا یشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو و مرّوا کراماً؛69 و بندگان خداوند رحمان … کسانی هستند که شهادت به باطل نمی دهند [و در مجالس باطل شرکت نمی کنند] و هنگامی که با لغو و بیهودگی بر خورد کنند، بزرگوارانه و کریمانه از آن می گذرند.»
4. جهالت
ظلمت جهالت كه در تضاد با نور علم و معرفت قرار دارد، از ديگر موانع راه صعود به قله كرامت است و به واقع، عامل گرفتاري در دام خواهشهاي نفساني ميباشد. مولای متقیان، علی(ع)، انسان صاحب کرامت را دارای آن چنان شناختی می داند که شهوات در نزد او خوار و بی مقدار می باشد: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛70 کسی که نفسش برای او کریم و شریف شده [و به کرامت نفس رسیده] باشد، شهواتش در نظر او خوار و ذلیل گردیده است.» از این رو، پیروی از شهوات نفسانی، عاملی جز جهل و بی معرفتی ندارد؛ همان طور كه قرآن كريم از زبان يوسف صديق(ع) كه از سوي زليخا و ديگر زنان مصر در معرض خطر هوای نفس قرار گرفته و با تهديد زليخا به زنداني شدنش رو به رو گشته بود، گرفتاري در شهوت نفس را به عنوان مصداق جهالت ذكر مينمايد: «قال رب السجن احب الي مما يدعونني اليه و الا تصرف عني كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين؛71 [يوسف] گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوي آن ميخوانند و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»
امام خميني(س) با معرفي ابليس رانده شده به عنوان حقيقت جهل، لزوم پرهيز از جهالت و مظهريت ابليسيه و حركت به سمت آدميت براي كسب كمالات انساني را چنين متذكر ميشوند: «بدان كه آدم اول و ابليس اعظم حقيقت عقل و جهل ميباشند و از براي هر يك، ذريه و مظاهري است در عالم دنيا، كه تشخيص آنها و تميّز بين آن دو طايفه را هم در اين عالم ميتوان داد از موازين قرآنيه، كه ميزان اكبر است و از موازين حديثيه، كه موازين صغري هستند. و آن بدين نَحو است كه انسان خود را عرضه به قرآن شريف كند، در خصوصِ قصة آدم و ابليس، و آيات شريفه كه در باره آدم - عليه السلام - وارد شده از بدو خلقت او تا منتهايِ سلوكش - كه در قرآن شريف مذكور است - با خود تطبيق كند و همين طور آياتي كه در باره ابليس وارد شده، از موقعي كه در عالم سماوات بوده تا وقتي كه مطرود شده، با خود تطبيق نمايد72 تا معلوم شود كه از كدام حزب است .
و نتيجة بزرگ اين تطبيق - كه يكي از آداب قرائت است و ما در رسالة «آداب الصلاة» مذكور داشتيم73 - آن است كه انسان ميتواند نشئة خود را تبديل كند و مظهريت ابليسيه را به مظهريت آدميه مبدل نمايد؛ زيرا كه انسان تا در عالم طبيعت - كه دار تغيّر و تبدل و نشئة تصرم و هَيولَويّت است - واقع است، به واسطة قوه منفعله كه حق تعالي به او عنايت نموده و راه سعادت و شقاوت را واضح فرموده، ميتواند نقايص خود را مبدل به كمالات، و رذايل خويش را تبديل به خصايل حميده، و سيئات خود را مبدل به حسنات نمايد.»