محرم
فَالتَفَتَ الحُسَین علیه السلام فَإذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً فََأخَذَهُ عَلیٰ یَدِهِ وَقالَ:یاقَومِ إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هٰذَا الطِّفلَ فََرماهُ رَجُلُ مِنهُم بِسَهمٍ فََذبَحَهُ فََجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ:اللّهُم احکُم بَینَنا وَبَین قَومٍ دَعَونالِیَنصُرونا فَقَتَلونا.
فَنودیَ مِنَ الهَوا:دَعهُ یاحُسَینُ فَإنَّ لَه مُرضِعاًفی الجَنة
حسین علیه السلام به سوی یکی از کودکانش که از تشنگی میگریست رفت او رابرسردست گرفت وگفت: ای قوم اگربرمن رحم نمی کنیدبراین کودک رحم کنید.
دراین حال مردی ازآنان تیری به سوی او انداخت وذبحش کرد. حسین علیه السلام می گریست و میگفت:خدایامیان ماوگروهی که مارادعوت کردندتامارا یاری دهنداما مارا کشتند داوری کن.
دراین هنگام ازآسمان ندایی رسید:اورا واگذار ای حسین که اورا دربهشت شیر می دهند.
ازکتاب شهادتنامه امام حسین علیه السلام. محمدی ری شهری