صلوات و سلام
19 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي
صلوات و سلام
;ازلی بود خبر جستن و پرسیدن ما ;ابدی گشت طلب کردن و پوییدن ما
;مردم پخته از این آتش ما باخبرند ;هر که خام است زند طعنه به جوشیدن ما
;گرنه جویا و طلب کار حبیبیم چراست ;روز و شب همچو فلک این همه گردیدن ما
;خار غم کرد دل ما به خراشیدن ریش ;هر دم از غایت درد است خروشیدن ما
;برسانند به وی آه جگر سوز مگر ;بدهد فایده این همه نالیدن ما
;از برای صلواتی و سلامی باشد ;در بهاران به چمن رفتن و گل چیدن ما
;دم رحلت اگر آیی به سرِ ما بینی ;جان سپردن به نسیم وی و خندیدن ما
;دوش منصور مگر ماه رسالت دیدی ;کافتاب آمد و صبح از جهت دیدن ما