خسته ام شکسته ام دنیا چه کردی با دلم
29 آبان 1395 توسط زينب اسماعيلي
خسته ام شکسته ام دنیا چه کردی با دلم
دل مگر کافی نبود ویرانه کردی منزلم
می خورم هر لحظه هر دم لطمه از شب های تو
می ستانی از وجودم ذره های اخرم
خورد شد در زیر حجم طعنه های دیگران
جسم بی روح ودل خون وتن غم پرورم
کاش همچو کودکی پر بودم از شادی خوشی
قهر بودم با غمو غصه جدا بود از برم
چشم بسته می پریدم می رسیدم اسمان
میدویدم سمت مادر می گرفتم در برم
اه ای ایام خوب کودکی یادت به خیر
کو کجای تا ببینی که چه بی بال وپرم