حق چیست؟؟؟؟
حق
جمع آن، حقوق است که گاهی با مفهوم اسم جمعی و معادل قانون و گاهی به معنای جمع «حق» که مورد بحث است، به کار می رود.
الف) حق در قرآن
این کلمه حدود 247 بار در قرآن به کار رفته است. این واژه گاهی به عنوان صفت ذات خداوند (حج: 63 و لقمان: 30)، گاهی صفتی از صفات فعل الهی (روم: 8) و گاهی به معنای قضا و حکم و داوری (ص: 22) آمده است. کلمه حق در این موارد بار حقوقی ندارد و تنها در چهل مورد است که استعمال آن دارای بار حقوقی است، مانند استعمال آن به عنوان صفتی برای فعل انسان (بقره: 61) و یا استعمال آن در معنای اصطلاحی حق (بقره: 282).
ب) حق در لغت
حق در لغت در معانی مختلفی به کار می رود. اما در هر کدام از آنها معنای «ثبوت» نهفته است. معانی حق در لغت عبارت اند از: ایجادکننده چیزی براساس حکمت؛ کارهایی که براساس حکمت انجام می شود؛ عقیده مطابق حقیقت و یا مطابق (به فتح باء) یک عقیده درست؛ فعل و یا قولی که به حسب و مقدار نیاز و مطابق زمان انجام می گیرد. این چهار تعریف در مفردات راغب آمده است.1
پانزده تعریف دیگر نیز از حق ارائه شده است که بدین ترتیب است: وجوب، غالب شدن، نقیض باطل،2 اسما و صفات الهی، قرآن و نبوت و اسلام، راستی، یقین، یقین بعد از شک،3 سزاوار، وفای به عهد،4 مال، مِلک، موت، مشکل.5
در این معانی چند احتمال وجود دارد. از طرفی می توان گفت چون معنای ثبوت در تمامی این معانی محفوظ است، معنای اصلی آن، «ثبوت» است و معانی دیگر مجازی اند. از طرف دیگر، احتمال مشترک بودن لفظ حق نیز می رود و یا به دلیل وجود معنای «ثبوت» در آن معانی، می توانیم آن را نوعی مشترک معنوی بدانیم.
ج) حق در اصطلاح
در فقه شیعه تعاریف متعددی از «حق» ارائه شده است:
گاهی حق به معنای عام به کار می رود. در این صورت شامل همه مجعولات تأسیسی و امضایی شارع می شود.6 حق به موجب این تعریف، از موضوع این مقاله بیرون است.
حق عبارت است از سلطنتی که برای خصوص انسان نسبت به دیگری، اگر چه اعتباری باشد، مانند مال، یا شخص و یا هر دو، قرار داده شده است.7 حال اگر در اینجا رابطه انسان با طرف دیگر، کامل باشد و برای هر نوع تصرف، صلاحیت و شایستگی داشته باشد، ملک نامیده می شود و اگر ناقص و صرفاً یک نوع تصرف باشد، حق خواهد بود.
مرحوم نائینی(قدس سره) نیز حق را این طور تعریف می کند:
فانه عبارة عن اضافة ضعیفة حاصلة لذی الحق… وبتعبیر آخر؛ الحق سلطنة ضعیفة علی المال.8
حق عبارت است از اضافه و نسبت ضعیفی که برای صاحب حق حاصل می شود… و به عبارت دیگر، حق سلطنت ضعیف انسان بر یک مال است.
حق، اعتباری خاص و اضافه ای ویژه است که از حکم وضعی و یا تکلیفی و یا منشأ دیگری انتزاع می شود، نظیر حق تصرف و بهره برداری از ملک که از مالکیت انتزاع می شود و حق الماره که از اباحهخوردن میوه های باغی که از کنار آن عبور می شود، ناشی می گردد.9
حق، نوعی اختصاص است که به طور اجمال حتی قبل از تشکیل جامعه نیز وجود داشته و پس از تشکیل آن به شکلهای گوناگون و متنوع ظاهر گردیده است.10
حق، از نظر مصداق، در هر موردی اعتبار خاصی است که آثار مخصوص خود را دارد. مثلاً حق الولایه همان اعتبار ولایت حاکم و پدر و جد است. از این رو، اضافه حق به ولایت اضافه بیانیه است و همین طور است حق التولیه و النظاره و الرهانه.11 در این صورت، لفظ حق مشترک لفظی خواهد بود. ظاهراً کسی در آن زمان، با این نظریه موافق نبوده است.
تذکر دو نکته در اینجا بایسته است.
این تعاریف یا تعریف به اثر است، مانند تعریفی که حق را نوعی سلطنت به حساب می آورد و یا مانند تعریم مرحوم اصفهانی، تعریف به مصداق است.
حق این است که ارائه تعریف صحیحی به جنس و فصل برای حق که امری اعتباری است، غیرممکن است. از این رو، در اینجا به ذکر مقومات و برخی لوازم حق برای تشخیص آن می پردازیم. مقومات حق عبارت اند از: 1. سلطنت، 2. اعتبار. لوازم حق نیز عبارت اند از: 1. اضافه، 2. اختصاص.
تعریف حق از نظر اهل سنت
در کتب متقدمان اهل سنت، تعریفی از حق نیامده است.12 اما متأخران آنان تعاریفی ارائه داده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:
کندی:
حق حکمی است که شارع آن را معیّن کرده است.13
استاد محمد الزرقاء:
حق اختصاصی است که شارع آن را معیّن و از آن حمایت می کند.14
شیخ احمد ابوسنه:
حق چیزی است که در شریعت برای انسان یا برای خدای تعالی بر کسی دیگر ثابت شده است.15
تعریف حق از نظر حقوقدانان
پوفندورف (1696 ـ 1632م):
حق و سلطه یک چیزند با این تفاوت که سلطه صرفاً بر تصرف و استیلای بالفعل دلالت دارد و روشن نمی کند که استیلا از چه راه و چگونه حاصل شده است. در حالی که حق متضمن معنای مشروطیت است و از طریقی قانونی حاصل شده است.16
جان استوارت میل (1873 ـ 1806م):
حق همیشه دربردارنده منفعتی برای صاحب حق است و بهتر است در تعریف جان آستین قید شود که انجام و یا ترک عمل باید به نفع صاحب باشد.17
رئالیستها:
حق برخلاف آنچه گفته اند و شنیده ایم هیچ واقعیت عینی ندارد. یک آرمان و بلکه یک پندار با قدرت خیالی بیش نیست.18
حق خداوند
از نظر اسلام، صاحب حق فقط خداست و غیر از او کسی حقی ندارد، چون او خالق هر کس و هر چیز است.
حق بنده
اگر حق اصلی و ذاتی را در نظر بگیریم، بنده هیچ حقی ندارد. چون بنده وجودش را از خدا گرفته است. البته خداوند به بنده حقوقی را عطا فرموده و او را صاحب حق کرده است.19 حق خداوند در این صورت «حق واقعی» خواهد بود و حق انسان «حق اعتباری و مجازی» است. چون شارع یعنی خداوند آن را جعل و اعتبار کرده است. مثلاً مالکیت حقیقی از آن خداوند و مالکیت اعتباری آن برای انسان است. دامنه این حقوق، حیوانات، جمادات و مخلوقات دیگر را هم شامل می شود.
لوازم حق اعتباری
الف) این حق تا وقتی و تا جایی و به قدری است که جاعل آن را جعل کرده باشد.
ب) جاعل می تواند برای این حق، شرط و شروطی قائل شود که باید صاحب حق آن را لحاظ کند.
حوزه اختیار صاحب حق اعتباری
بنده در حوزه اختیار خودش می تواند برای دیگری حقی را جعل کند و از این لحاظ آن حق جعل شده «حق اعتباری در اعتباری» یا به تعبیر دیگر «حق اعتباری مرکب» خواهد بود.
تقسیم حق به حق الله و حق الناس
این تقسیم به لحاظ «صاحب حق» است. البته می توان حق حیوانات، حق ملائکه، حق جنیان و حق اشیا را هم به این تقسیم اضافه کرد، مثل حق درختان، حق کوهها، حق دریاها و… . لذا حق از لحاظ صاحب حق به اقسام متعددی بر می گردد، ولی موضوع این تحقیق همان حق الله و حق الناس است. زیرا بحث حاضر یک بحث فقهی است و در فقه فقط همین دو حق مطرح اند.
اصل اولی در شک در نوع حق
در حق الناس، یک حق الله نهفته است و آن به خاطر مجازی بودن حق الناس است. چون خداوند آن را برای انسان اعتبار کرده است و آن حق الجاعل است. به این معنا که تصمیم او درباره این جعل حق برای انسان محترم شمرده می شود و دلیل آن واجب الاطاعه بودن خداوند است. این حق را «حق الله بالمعنی الاعم» می گویند. منظور از حق الله در این رساله، حق اللهی است که در مقابل حق الناس می آید و مجعول شارع است. همان طور که شارع حق الناس را جعل کرده است، این حق الله را هم، مانند نماز و حد، جعل کرده است.
در اینجا پرسشی مطرح می شود: آیا اصل این است که حق مشکوک، حق الله است یا حق الناس؟ در طرف حق الناس اصل عدم جعل جاری می شود، چون سابقه عدمی دارد. در طرف حق الله نیز که قبل از جعل بوده و جعل آن به منظور تبیین مصادیق و تأکید بر آن است، استصحاب عدم جعل جاری می شود. اما نکته این است که اگر حق بودن چیزی ثابت شد، حق الله بالمعنی الاعم ثابت می شود و باید حدود آن رعایت شود.
زاویه نگاه به حق الناس
از سه زاویه می شود به آن نگاه کرد:
نگاه فردی: در این صورت حقوق تک تک افراد در نظر خواهد بود.
نگاه کلی: در این نگاه، به اعتبار انسان، یعنی اعتبار اجتماع دو شکل خواهد داشت:
1. افراد انسان به عنوان افراد کلی؛ 2. انسان به عنوان کل. در شکل اول حقوق عامه و حقوق افراد، هر دو تحت حق الناس می آید و در شکل دوم فقط حقوق عامه در نظر خواهد بود.
نگاه بیرونی: در این صورت، به حق الناس نه به لحاظ یک فرد انسانی و نه به لحاظ انسان، بلکه به اعتبار یک قضیه مهمله از بیرون نگاه کنیم.
از نگاه اول، حقوق عموم از مصادیق حق الله می شود. حتی بعضی معیار تمییز حق الله و حق الناس را همین قرار داده اند.20 اما به نظر می رسد که نگاه فردی به حق الناس درست نباشد، زیرا در این صورت حق عمومی از حق الناس خارج می شود، با آنکه داخل بودن آن در حق الناس را نمی توان انکار کرد.