جدایی دیگر بس است، دلم بدجور هوایت را کرده است.
18 آبان 1395 توسط زينب اسماعيلي
سلام بر زائرانی که کربلا نرفتند، ولی دلشان کربلاست…
آری؛ بازهم نشد کربلائی شویم…
نمی دانم، تا به کی چشم انتظاری ادامه خواهد داشت، تابه کی باید حسرت کربلا را بخورم، تا به کی باید جزء جاماندگان باشم؟؟؟!!!
حسین جان!
دلم برای آن خیابان بهشتی که تنها از طریق خیال در آن سفر کرده ام، تنگ است.
دلم برای سرگردانی در بین الحرمین تنگ است.
دلم برای دیدن حرمت پر می زند.
آقاجان!
خوب می دانم که بارگناهان اجازه آمدن به پابوسی تان را به من روسیاه نمی دهد.
فقط حق دارم از دیگران بشنوم و بسوزم…
آقا جان!
جدایی دیگر بس است، دلم بدجور هوایت را کرده است.
![]()