الهی نامه علامه حسن زاده املی روحی له فداه
الهى يا الهى يا الهى
نباشد جز توام پشت و پناهى
منم يك ذره از ارض و سمايت
منم يك جلوه از نور و بهايت
منم يك قطره از درياى جودت
منم يك لمحه از شمس وجودت
منم يك نكته از غيب و شهودت
منم يك شمه از فيض نمودت
منم يك نقطه از علم عنايى
منم يك صورت رسم خدايى
منم هم بوته اى از بوستانت
منم هم در عداد دوستانت
منم هم نقشى از ايوان حسنت
منم هم شمعى از ديوان حسنت
منم دل دادهء روى نكويت
منم شيداى حسن ذات و خويت
دل من در ميان اصبعينت
نمود من بود از علم و عينت
زلطف تو دگر نبود فنايم
براى تا ابد باشد بقايم
عطا كردى زالطاف خدايى
مرا اين منصب فقر و گدايى
دل من شد چو يك زنبورخانه
ز بس از داغ تو دارد نشانه
چه شيرين است داغت كاتشين است
فداى تو شوم كه داغت اين است
بيامد رائد موى سفيدم
كه از سوى توام داده نويدم
كزين زندان سراى تنگ و تاريك
زمان ارتحالت گشت نزديك
به قدر معرفت كردم عبادت
كه علم تو دهد بهتر شهادت
به وفق اقتضاى عين ثابت
زمين شوره نبود مثل نابت
چه بتوان گفت در كار خدايى
ندارد كار او چون و چرايى
چو ذاتش فعل او حق مبين است
ولا يسال عما يفعل اين است
خداوندا دل ديوانه ام ده
بصحراى غمت كاشانه ام ده
مرا محو جمال خويش فرماى
دمادم جلوه هايت بيش فرماى
بذات و خوى خود محشور ميدار
ز زرق و برق دنيا دور ميدار
چه خوش از لطف خاص كردگارى
به اميدش رسد اميدوارى