اعجاز علمی امام جواد (ع)
اعجاز علمی امام جواد (ع)
با آن که امام جواد(ع) در امر امامت بی رقیب بود (چون امام رضا(ع) فرزند دیگری نداشت) و امام رضا(ع) هم به جانشینی فرزندش امام جواد(ع) تصریح کرده و کوشیده بود استبعاد و شگفتی شیعیان را نسبت به امامت جوادالائمه از طریق تمسک به آیات اعطای نبوت به عیسی(ع) در خردسالی برطرف و زمینه باور شیعیان را به امامت ایشان فراهم کند، با این همه پس از شهادت حضرت ثامن الحجج(ع) جمعی از بزرگان شیعه در بغداد گردهم آمدند و درباره امامت امام جواد(ع) به مشورت پرداختند. این گردهمایی نشان می داد که پذیرش امامت امام محمدتقی در سن ٧ یا ٨ سالگی، برای برخی از شیعیان دشوار بوده است.
در نتیجه همین شک و تردیدها بود که گروهی را به سوی «واقفیه» سوق داد و علمای شیعه را به سفر به مدینه و پرس و سوال از امام جواد(ع) واداشت. کتاب کافی از علی بن ابراهیم از پدرش نقل می کند که گفت: گروهی از شیعیان از شهرهای دور آمدند و از امام جواد(ع) اجازه تشرف گرفتند و خدمت آن حضرت رسیدند و در یک مجلس صدها مسئله از او پرسیدند و حضرت به آن ها جواب گفت و در آن زمان 10ساله بود. (کافی ج ٢ ص ٤٢� -٤١٩) پس از این پرسش و پاسخ ها بود که شیعیان متحیر به اطمینان قلبی و به این باور رسیدند که امام کسی نیست جز جوادالائمه(ع).
راوی می گوید: خدمت ابی جعفر امام محمدتقی(ع) رسیدم و درباره موضوعاتی با او مناظره کردم سپس فرمود: ای ابا علی! (کنیه راوی) شک و تردید از میان رفت. پدرم جز من فرزندی ندارد. (کافی ج ٢ ص ١� ٤) هم چنین کلینی در کتاب خود «کافی» روایتی را نقل کرده است که روزی عموی امام رضا(ع) علی بن جعفر(ع) در مسجدالنبی(ص) درس می داد و احادیثی را که از برادرش امام کاظم(ع) شنیده بود، برای شاگردان روایت می کرد. در این حال امام جواد(ع) به مسجدالنبی(ص) وارد شد.
عموی امام رضا(ع) که سن و سالی از او گذشته بود تا چشمش به امام جواد(ع) افتاد، بی درنگ از جا بلند و بدون آن که کفش و عبای خود را بپوشد به سمت ورودی مسجد رفت و دست امام جواد(ع) را بوسید و به آن حضرت ادای احترام کرد. امام به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدایت رحمت کند، او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و تو ایستاده باشی؟! هنگامی که علی بن جعفر به محلی که درس می داد برگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند که چرا با این که او عموی پدر امام جواد(ع) است و بسیار بزرگ تر از او از نظر سن، با این حال چنین نسبت به امام رفتار کرده است؟
او در پاسخ ریش خود را در دست گرفت و به آنان عتاب آلود، گفت: خاموش باشید اگر خدای عز و جل این ریش سفید را سزاوار(امامت) ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، آیا من باید فضیلت او را انکار کنم؟! پناه بر خدا از سخن شما… (همان جا ص٧-١� ٦)