آرامشی باشد از جنس خدا آرامشی که هیچگاه تمام نشود.....
17 آبان 1395 توسط زينب اسماعيلي
آرامش
روزهای رفته زندگی را ورق میزنم
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود
چه روزها که هر ثانیه اش یک سال گذشت
چه فکرها که ارامم کرد
چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود
چه لبخندهایی که بی اختیار برلبانم نقش بست
چه اشکهایی که بی اراده از چشانم سرازیر شد
چه آدمها که دلم را گرم کردند وچه آدمها که دلم را شکستند
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم وشد
چه آدمها که شناختم و چه آدمها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان
وچه……..
وسهم من از این همه , یادش بخیر میشود
کاش ارمغان روزهایی که گذشت
آرامشی باشد از جنس خدا
آرامشی که هیچگاه تمام نشود…..