• تماس  

تقوا

27 تیر 1395 توسط زينب اسماعيلي

تقوا چيست؟

تقوا به معناي حفظ کردن خويشتن از چيزي است که انسان از آن مي ترسد. اين واژه از ريشه وقي گرفته شده است که به معناي حفاظ و سپر است. انسان براي آن که خود را از زيان جنگ حفظ کند و آثار شمشير و نيزه و تير را از خود دفع سازد تن را به سپر مي سپارد تا وي را نگه دارد و آسيبي به وي نرسد.
تقوا در اصطلاح شرعي به معناي نگه داري نفس از چيزي است که موجب گناه مي شود و گرفتار خشم و غضب الهي مي گردد. براي دست يابي به مقام تقوا و رهايي از خشم الهي شخص مي بايست از هر آن چه خداوند از آن بازداشته است پرهيز کرده و به هر چه فرمان داده انجام دهد. بنابراين تعريف تقوا به ترک و پرهيز از آن چه نهي کرده و بازداشته است، تعريف جامع اي نيست؛ چنان که ترجمه و برگردان آن به پرهيز و پرهيزگاري بيانگر معنا و مفهوم قرآني آن نمي باشد؛ حتي اگر در اين تعريف پرهيزگاري را به معناي ترک برخي مباحات نيز معنا کرده و ترک آن را کمال تقوا قرار دهيم؛ زيرا تقوا در حقيقت، چيزي جز حرکت در راه راست و صراط مستقيم نيست که اين راه دربردارنده همه آن چيزي است که ما از آن به دين ياد مي کنيم؛ از اين رو مي توان تقوا را در اصطلاح و فرهنگ قرآني به معناي عمل به دين دانست و يا پا از اين فراتر نهاده و تقوا را به معناي دين داري در حوزه ايمان و عمل دانست. بنابراين مي توان گفت که در مفهوم قرآني تقوا در همان معناي دين داري به کار رفته است و متقي در نهايت همان دين دار است که در حوزه هاي مختلف خود را به اشکال گوناگوني نشان مي دهد.

 نظر دهید »

اثار نفرین

26 تیر 1395 توسط زينب اسماعيلي

آثار نفرین یا رضایت پدر

شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست
[55]

دراز کرده و مناجات می کند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را می طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کیستی؟» عرض کرد: «مردی از اعرابم». پرسید: «این ناله برای چه بود؟» عرض کرد: «من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه می کردم و او را آزار رسانده، دشنامش می دادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم.

پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.

مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.

سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش می خواستم و او مرا رد می کرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا
[56]

نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.

پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.

حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه می آمده، معلوم می شود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا می کنم.

در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: «علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش می کنم».(57)
57 - پند تاریخ، ص 88.

 نظر دهید »

گریه امام سجاد

26 تیر 1395 توسط زينب اسماعيلي

گریه امام سجاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش[54]

احترام و نیکی به والدین را باید از ائمّه اطهار علیهم السلام بیاموزیم. آنها با آن مقام و منزلتی که در پیشگاه الهی داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خویش تواضع نشان می دادند. امام سجاد علیه السلام بیست سال بر پدر بزرگوار خود گریست و هنگامی که در پیش آن حضرت، طعامی می گذاشتند، مدام می گریست، تا اینکه روزی یکی از غلامانش عرض کرد: «آقای من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «وای بر تو! حضرت یعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند یکی از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گریست تا چشمانش از کثرت گریه، سفید شد و از بسیاری اندوه بر پسرش موهای سرش سفید گشت، حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را دیدم که شهید گشته بودند و جسدهای مطهّر ایشان بر زمین افتاده بود.(56)

همچنین نقل شده که امام سجاد علیه السلام روزی چهار رکعت نماز می خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خویش هدیه می کرد و دو رکعت دیگر را بر مادر بزرگوارش و می فرمود: از حقوق والدین بر فرزند، این است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.
56 - منتهی الآمال، ج 2، ص 6.

 نظر دهید »

احسان به..

26 تیر 1395 توسط زينب اسماعيلي

احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است[52]

از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

جاء رجل اِلی النبی صلی الله علیه و آله فقال: انّی قد ولدت بنتا و ربَّیتُها حتّی اذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثم جئت بها الی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هی تقول: «یا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حیة؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ یکفّر عنک ما صنعت.(55)

مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟

پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آیا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آری». فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.
55 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 162.

 نظر دهید »

سفارش حضرت مهدی

26 تیر 1395 توسط زينب اسماعيلي

سفارش حضرت مهدی (عج) در نیکی به پدر

آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به
[51]

مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.

از او پرسیدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید. در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود». عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت.

بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.(54)
54 - منتهی الآمال، ج 2، ص 324.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 362
  • 363
  • 364
  • ...
  • 365
  • ...
  • 366
  • 367
  • 368
  • ...
  • 369
  • ...
  • 370
  • 371
  • 372
  • ...
  • 386
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

محبان المهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس