امامت خاصه چیست؟
امامت خاصه چیست؟
مقصود از امامت خاصه، اثبات امامت حضرت علی (ع) و یازده فرزندان معصومش، از امام حسن مجتبی (ع) تا امام زمان (عج)، از طریق کتاب و سنّت و عقل است. به اضافه بیان ویژگی های شخصی و امتیازات علمی، اخلاقی، مدیریتی و آگاهی آنان از علم غیب.
این موضوع را با دو رویکرد عقلی (منطقی) - کلامی (برون دینی) و نقلی (درون دینی) تحلیل می کنیم.
یکم - رویکرد منطقی و کلامی امامت
در این قسمت باید تحلیل شود که امامت خاصه از نظر «برون دینی»؛ یعنی در نگاه کلامی و فلسفی تا چه حد صحیح و منطقی است، چرا که اگر با دید عقلانی و فلسفی به امامت خاصه بنگریم بایستی نامزدهای امامت را به طور مشخص از نظر ویژگی های علمی، اخلاقی و مدیریتی بررسی نماییم، سپس آن خصوصیات را با مبانی کلی امامت که در مبحث امامت عامه طرح شد، منطبق سازیم؛ مثلاً حضرت علی (ع) که از نظر اهل سنّت یکی از نامزدهای خلافت محسوب می شود و از نظر شیعه خلیفه بلا فصل تلقی می گردد، قطع نظر از دیدگاه تشیّع و تسنّن، اگر ثابت شود که داناترین و مدیر و مدبّرترین افراد پس از پیامبر اکرم (ص) بوده است و یا روشن شود که ایشان هم مانند سایر خلفا و یا اصحاب پیامبر یک آدم معمولی در علم و تقوا بوده است، برداشت ها و نتیجه گیری ها در امر امامت، تفاوت پیدا می کند.
اگر حضرت علی (ع) در علم و تقوا و حسن سابقه در ردیف سایر خلفای راشدین قرار گرفته و نصب امام و جانشین رسول خدا (ص) هم بر عهده اصحاب حل و عقد واگذار گردیده باشد، شیعه اثنی عشری هیچ گونه ادعا و اعتراضی نخواهد داشت، زیرا در این صورت، عمل اصحاب حل و عقد از نظر عقلانیت، ایرادی ندارد، به دلیل این که به هنگام رحلت پیامبر اعظم (ص) و عدم وجود وصیت، لازم است یک گروه موجّه و مصلحت گر در سقیفه بنی ساعده جمع شوند و خلیفه و جانشینی برای پیامبر اکرم (ص) تعیین و به مردم معرفی نمایند و بدین وسیله دشمنان داخلی و خارجی را مأیوس و نقشه های آنان را خنثی کنند.
اما اگر حضرت علی (ع) داناترین، لایق ترین و با تقواترین شخصیت های آن روز باشد که هرگز در برابر بت ها سجده نکرده و حسن سابقه اخلاقی و دینی داشته باشد و یا به اعتراف همه اصحاب پیامبر (ص)، از نظر علم و فضایل اخلاقی سرآمد همه مسلمان ها و برترین آنان باشد، عقل و منطق ایجاب می کند که با وجود چنین شخصیت جامع و کامل و دلسوزی، وی را برای خلافت و جانشینی انتخاب نمایند، چرا که تقدیم مفضول بر فاضل از نظر مبانی عقلی و نقلی، قبیح و غیر قابل قبول می باشد، مگر این که شخص افضل و فاضل، موانع اخلاقی، سیاسی و اجتماعی و سوء سابقه داشته باشد و یا این که افضلیت به معنای پیرمردی یا داشتن ابهّت و یا خدمات بیشتر و کثرت ثواب، تفسیر گردد که این گونه تحریف لغوی، مقبولیت ندارد.
از جانب دیگر، خدای حکیم و رسول او که عقل کل اند، هرگز راضی نمی شوند رهبر صالح و عادل و اعلمی که از هر جهت برای خلافت شایسته تر است و بر سایر مؤمنان ارجحیت فوق العاده دارد، بدون دلیل از دایره حاکمیت حذف شود. حتی اگر فرضاً مردم هم در یک انتخابات عمومی این شخصیت بزرگ و با لیاقت را خلیفه انتخاب نکرده باشند، بدون شک عقلای جهان این عمل را به حساب کم خردی، ساده لوحی و بی فرهنگی آنان می گذارند. و اگر اصحاب حل و عقد هم به دلیل سنخیت فکری، فرهنگی و اخلاقی با فرد مفضول و یا به دلیل دشمنی و غرض ورزی با مردم، اعلم و اتقی را کنار بگذارند و فرد معمولی را معرفی کنند، خردمندان عالم چنین گزینشی را محکوم و رأی دهندگان را جاهل و فریب خورده و اصحاب حل و عقد را فریب کار تلقّی خواهند نمود و باید پاسخگوی آگاهان جامعه و نسل های آینده و تاریخ باشند.
آری، عقل و منطق ایجاب می کند که اگر شخصیت لایق تری در جامعه اسلامی هست که در اجرای احکام و فهم اسرار قرآن و صراحت و صداقت در کلام و عدل و انصاف، از همه افراد معاصر خود شجاع تر، قاطع تر و آگاه تر و ممتازتر است، مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد و بدون شک در آن زمان هیچ فردی از حضرت علی (ع) عالم تر، مدبّرتر، زاهدتر و عارف تر به آیین خدا و عادل تر در مقام اجرا و آگاه تر به مسائل قضا نبوده است. به همین دلیل بسیاری از نوابغ و قشرهای تحصیل کرده می پرسند: چرا جمعی از اصحاب حل و عقد در غیاب دیگران در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر خلاف منطق، عقل و سنّت عقلایی، مفضول را بر فاضل، بلکه بر افضل مقدّم داشتند و حتی پیشنهاد شخص خلیفه اول را نادیده گرفتند، که بارها گفته بود: «اقیلونی و لست بخیرکم و علیٌ فیکم؛(1) بیعتی که با من کرده اید پس بگیرید و تا علی در میان شماست من بهترین شما نیستم.»
اشکالی که بر عمل اصحاب سقیفه وارد شده این است که چنین راه و رسمی را در انتخاب خلیفه از کجا گرفته اند؟ آیا در تاریخ اسلام و سنّت نبوی چنین شیوه ای وجود داشته است؟
بی شک پاسخ آن منفی است، به دلیل این که اولاً: مسلمانان تا آن زمان، انتخاب جانشینیِ رسول الله (ص) را تجربه نکرده بودند. در ثانی: هیچ گاه رسول خدا (ص) در طول دوران نبوت خود به این راه و رسم اشاره ای نکرده، بلکه در بسیاری از موارد شخصاً به نصب افراد برای جانشینی اقدام کرده است؛ مانند: «اسامة بن زید» جوان را که به فرماندهی سپاه مسلمانان در جنگ با رومی ها منصوب نمود و حضرت علی (ع) را در مدینه به جای خود گماشت تا منافقان نتوانند به نقشه های شوم خود برسند، چرا که فقط حضرت علی (ع) قادر بود توطئه آنان را درهم بشکند.
در هر صورت، طرح نظریه ارباب حل و عقد برای انتخاب خلیفه بعد از جانشین رسول خدا (ص)، برای اولین مرتبه پیدا شد، چرا که خط مشی الهی در گذشته ها و در عصر پیامبران نیز بنا بر انتصاب بوده است. برای مثال، حضرت موسی (ع) از خداوند استدعا کرد تا هارون را خلیفه خود قرار دهد.(2)
پرسش دیگر این است که چگونه امکان دارد مذهبی که مدعی خاتمیت است و از هر جهت کامل و جامع می باشد و حتی برای جزیی ترین مسائل زندگی، حکم و برنامه دارد، در امر خطیر و سرنوشت سازی مانند خلافت سکوت کرده باشد تا جامعه نوبنیاد اسلامی پس از پیامبر دچار اختلاف شوند و مجبور گردند حکومت زور و تزویر را نیز مشروع تلقّی کنند.(3)
علاوه بر این، اجماع ارباب حل و عقد نیز برای تعیین جانشینی پیامبر (ص) محقق نشد، چرا که به اعتراف مورّخان اسلامی، جمعی از صحابه بزرگ پیامبر و اعاظم علمای اسلام مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، خالد بن سعید، حذیفة بن الیمان و بریده در سقیفه حضور نداشتند.(4) از همه مهم تر آن که ارباب سقیفه باید جایگاه چنین نظریه ای را در قرآن و سنّت می یافتند و یا با ادله عقلی و منطقی برای مردم روشن می ساختند که چرا با وجود فردی اعلم و اعدل و اتقی مانند علی بن ابی طالب (ع) ابوبکر را انتخاب کردند، در صورتی که پیامبر (ص) فرمود: «فانّ العجلة من الشیطان و التأنی من الرحمن؛ عجله، کار شیطان و تامّل و محاسبه، کار الهی است.»
بعضی از علمای اهل سنّت در توجیه رفتار ارباب حل و عقد در سقیفه می گویند: این انتخاب به این دلیل بوده که رسول اکرم (ص) درباره انتخاب خلیفه بعد از خود طرح و برنامه ای ارائه نکرده و عملاً آن را به مردم واگذار نموده است، و در همین راستا حدیثی بدون سند نیز مطرح می کنند که جمعی به محضر پیامبر (ص) رسیدند و پرسیدند؟ «یا رسول الله! الا تستخلف علینا؛(5) آیا خلیفه ای برای ما قرار نمی دهی»؟ آن حضرت فرمود: «اگر خلیفه ای برای شما تعیین کنم از وی سرپیچی کرده و عذاب بر شما نازل خواهد شد.»
آیا به راستی اجتماع صحابه در سقیفه، بر اساس این حدیث بی سند بوده و آیا آن همه احادیث صحیح و مستندی که در باره خلافت حضرت علی (ع) به صورت متواتر رسیده، در برابر این حدیث نمی توانسته مقابله کند؟
در توجیه عمل اصحاب، سه احتمال می توان مطرح کرد:
الف) اجماع صحابه متکی به دلیل شرعی بوده است؛
ب) اجماع، مستند به دلیل عقلی بوده است؛
ج) بدون دلیل بر اثبات حجیّت اجماع، صحابه دست به این عمل زده اند.
نظریه دوم و سوم در میان دانشمندان اهل سنّت و مذاهب چهارگانه، طرفداری ندارد. بنابر این باید احتمال اول را در نظر بگیریم و بگوییم اجماع، متکی به دلیل شرعی بوده که نزد علمای اهل سنّت عبارت است: کتاب، سنّت، اجماع و قیاس، که هیچ کدام بر مدعا دلالت ندارند.
برخی از عالمان اهل سنّت که متوجه این اشکال شده اند می گویند: اجماع، مدرک شرعی داشته ولی به دو دلیل به ما نرسیده است: نخست این که، نقل متواتر اجماع از ارائه مدرک ما را بی نیاز ساخته است. دوم این که، شاید مدرک از قبیل قرائن و شواهد حالی و مقامی بوده که قابل نقل برای دیگران نبوده است.(6)
با توجه به این که هیچ مسئله ای به اندازه مسئله امامت مهم و اساسی نبوده و نیست، نمی توان دو دلیل فوق الذکر را پذیرفت. علاوه بر آن، دلایل ذکر شده در حد یک احتمال است و احتمال نمی تواند پاسخگوی آن اشکال معقول و مشروع باشد.
دوم - رویکرد نقلی امامت
شیعه امامیه معتقد است که نصب امام معصوم باید به وسیله خدا و پیامبر انجام شود، زیرا کسی جز خدا علم و عصمت را نمی داند و معصوم را نمی شناسد. مدارک و دلایل این ادعا در کتاب و سنّت، فراوان است و قابل کتمان نمی باشد. در بیان دلایل قرآنی به چند آیه اکتفا می کنیم:
1 - آیه تبلیغ
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من النّاس و الله لا یهدی القوم الکافرین؛(7) ای پیامبر! آن چه را که از جانب پروردگار بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کن و اگر انجام ندهی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای. [ترس و هراسی به خود راه مده ]، خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد کرد و خدا کافران را هدایت نمی کند.»
در توجیه و استدلال آیه بر نصب امام معصوم، چند نکته باید مشخص شود:
1 - باید دید این چه پیام مهمی بوده که تا هنگام نزول آیه، به مردم رسانده نشده است و اگر رسول اکرم (ص) در ابلاغ آن مسامحه و کوتاهی کند مثل این است که رسالت الهی را تبلیغ نکرده است؟
2 - دغدغه رسول خدا (ص) در تبلیغ این پیام چه بوده است و چرا از مردم هراس دارد، و حال آن که در ابتدای بعثت که همگی با وی در ستیز بودند، بدون ترس و واهمه، رسالت های اصلی را به مردم ابلاغ نمود؟
از مضمون آیه این گونه بر می آید که پیامبر (ص) در ابلاغ این پیام هراس دارد؛ چنان که از جمله «و اللّه یعصمک من النّاس» استفاده می شود که پیامبر به امر مهم و سرنوشت سازی مأموریت یافته که در ابلاغ آن ممکن است خطر جانی و یا حیثیتی برای او یا اصل دین و یا مؤمنان وجود داشته باشد.
قطعاً پیامبر اکرم (ص) برای دین خدا و تضعیف آن در میان مسلمانان نگران است، نه بر شهادت خودش از ناحیه یهود و نصاری و مشرکان، زیرا او تمام این مراحل را طی کرده و آنان را کاملاً شکست داده و وادار به تسلیم ساخته بود و هیچ گونه خطری از ناحیه آنها پیامبر و آیین جدیدش را تهدید نمی کرد.
وانگهی، آن چه که در آغاز دعوت خطرساز بود، دعوت به وحدانیت الهی و نفی بت پرستیِ مشرکان عرب و کفار قریش بود که از هر جهت از یهود و نصاری خطرناک تر بودند. با وجود این، آهنگ آیات در ابتدای بعثت هرگز آمیخته با تأکید و توبیخ پیامبر (ص) نبوده است: «اقرأ باسم ربک الذی خلق * خلق الانسان من علق»(8) و نیز «یا ایها المدثّر * قم فأنذر * و ربّک فکبّر * و ثیابک فطهّر».(9)
نکته دیگر این که نمی توان گفت: مقصود از «ما انزل الیک من ربک» مجموع دین و مقرّرات آن باشد، چرا که از اول بعثت تاکنون، حضرت رسول (ص) مجموع دین و احکام های الهی را به تدریج به مردم رسانیده و قدرت یهود و نصاری و مشرکان را در هم شکسته است، پس معلوم می شود این پیام یک حکم ویژه ای است که همه مسلمان ها نمی توانند شنیدن آن را برتابند و بسا به پیامبر (ص) زخم زبان نیز بزنند و شایعه سازی کنند. مضافاً این که آیه با خطاب «یا ایّها الرسول» شروع شده، نه «یا ایّها النّبی»، با این که پیامبر کارش خبر دادن از ناحیه خداست؛ اما واژه رسول، بیان گر ابلاغ پیام سنگینی است که آن حضرت در مقام رسالت باید برساند؛ به عبارت دیگر هنگامی که به ابلاغ احکام فرعی مأموریت پیدا می کند، به جز جهاد با کفّار و منافقان، با خطاب «یا ایّها النّبی» مخاطب قرار می گیرد؛ مانند: «یا ایّها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین»؛(10) ولی در این آیه، مسامحه و تأخیر روا نیست و لذا خطاب «یا ایّها الرسول» دارد.
مطلب دیگر آن است که در آیه تبلیغ به محتوای پیام اشاره نشده است و این عدم تصریح خود نشان دهنده اهمیت این مأموریت سرّی و خطیر می باشد؛ بلاغت کلام از عظمت پیام، حکایت دارد. به همین دلیل ذات اقدس حق در ابلاغ این رسالت ویژه به رسولش اطمینان می دهد که او را از شرّ مردم حفظ می کند و نباید از گفتار و جنجال و اختلاف مردم هراسی به خود راه دهد.