• تماس  

امامت خاصه چیست؟

07 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

امامت خاصه چیست؟
مقصود از امامت خاصه، اثبات امامت حضرت علی (ع) و یازده فرزندان معصومش، از امام حسن مجتبی (ع) تا امام زمان (عج)، از طریق کتاب و سنّت و عقل است. به اضافه بیان ویژگی های شخصی و امتیازات علمی، اخلاقی، مدیریتی و آگاهی آنان از علم غیب.

این موضوع را با دو رویکرد عقلی (منطقی) - کلامی (برون دینی) و نقلی (درون دینی) تحلیل می کنیم.

یکم - رویکرد منطقی و کلامی امامت
در این قسمت باید تحلیل شود که امامت خاصه از نظر «برون دینی»؛ یعنی در نگاه کلامی و فلسفی تا چه حد صحیح و منطقی است، چرا که اگر با دید عقلانی و فلسفی به امامت خاصه بنگریم بایستی نامزدهای امامت را به طور مشخص از نظر ویژگی های علمی، اخلاقی و مدیریتی بررسی نماییم، سپس آن خصوصیات را با مبانی کلی امامت که در مبحث امامت عامه طرح شد، منطبق سازیم؛ مثلاً حضرت علی (ع) که از نظر اهل سنّت یکی از نامزدهای خلافت محسوب می شود و از نظر شیعه خلیفه بلا فصل تلقی می گردد، قطع نظر از دیدگاه تشیّع و تسنّن، اگر ثابت شود که داناترین و مدیر و مدبّرترین افراد پس از پیامبر اکرم (ص) بوده است و یا روشن شود که ایشان هم مانند سایر خلفا و یا اصحاب پیامبر یک آدم معمولی در علم و تقوا بوده است، برداشت ها و نتیجه گیری ها در امر امامت، تفاوت پیدا می کند.

اگر حضرت علی (ع) در علم و تقوا و حسن سابقه در ردیف سایر خلفای راشدین قرار گرفته و نصب امام و جانشین رسول خدا (ص) هم بر عهده اصحاب حل و عقد واگذار گردیده باشد، شیعه اثنی عشری هیچ گونه ادعا و اعتراضی نخواهد داشت، زیرا در این صورت، عمل اصحاب حل و عقد از نظر عقلانیت، ایرادی ندارد، به دلیل این که به هنگام رحلت پیامبر اعظم (ص) و عدم وجود وصیت، لازم است یک گروه موجّه و مصلحت گر در سقیفه بنی ساعده جمع شوند و خلیفه و جانشینی برای پیامبر اکرم (ص) تعیین و به مردم معرفی نمایند و بدین وسیله دشمنان داخلی و خارجی را مأیوس و نقشه های آنان را خنثی کنند.

اما اگر حضرت علی (ع) داناترین، لایق ترین و با تقواترین شخصیت های آن روز باشد که هرگز در برابر بت ها سجده نکرده و حسن سابقه اخلاقی و دینی داشته باشد و یا به اعتراف همه اصحاب پیامبر (ص)، از نظر علم و فضایل اخلاقی سرآمد همه مسلمان ها و برترین آنان باشد، عقل و منطق ایجاب می کند که با وجود چنین شخصیت جامع و کامل و دلسوزی، وی را برای خلافت و جانشینی انتخاب نمایند، چرا که تقدیم مفضول بر فاضل از نظر مبانی عقلی و نقلی، قبیح و غیر قابل قبول می باشد، مگر این که شخص افضل و فاضل، موانع اخلاقی، سیاسی و اجتماعی و سوء سابقه داشته باشد و یا این که افضلیت به معنای پیرمردی یا داشتن ابهّت و یا خدمات بیشتر و کثرت ثواب، تفسیر گردد که این گونه تحریف لغوی، مقبولیت ندارد.

از جانب دیگر، خدای حکیم و رسول او که عقل کل اند، هرگز راضی نمی شوند رهبر صالح و عادل و اعلمی که از هر جهت برای خلافت شایسته تر است و بر سایر مؤمنان ارجحیت فوق العاده دارد، بدون دلیل از دایره حاکمیت حذف شود. حتی اگر فرضاً مردم هم در یک انتخابات عمومی این شخصیت بزرگ و با لیاقت را خلیفه انتخاب نکرده باشند، بدون شک عقلای جهان این عمل را به حساب کم خردی، ساده لوحی و بی فرهنگی آنان می گذارند. و اگر اصحاب حل و عقد هم به دلیل سنخیت فکری، فرهنگی و اخلاقی با فرد مفضول و یا به دلیل دشمنی و غرض ورزی با مردم، اعلم و اتقی را کنار بگذارند و فرد معمولی را معرفی کنند، خردمندان عالم چنین گزینشی را محکوم و رأی دهندگان را جاهل و فریب خورده و اصحاب حل و عقد را فریب کار تلقّی خواهند نمود و باید پاسخگوی آگاهان جامعه و نسل های آینده و تاریخ باشند.

آری، عقل و منطق ایجاب می کند که اگر شخصیت لایق تری در جامعه اسلامی هست که در اجرای احکام و فهم اسرار قرآن و صراحت و صداقت در کلام و عدل و انصاف، از همه افراد معاصر خود شجاع تر، قاطع تر و آگاه تر و ممتازتر است، مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد و بدون شک در آن زمان هیچ فردی از حضرت علی (ع) عالم تر، مدبّرتر، زاهدتر و عارف تر به آیین خدا و عادل تر در مقام اجرا و آگاه تر به مسائل قضا نبوده است. به همین دلیل بسیاری از نوابغ و قشرهای تحصیل کرده می پرسند: چرا جمعی از اصحاب حل و عقد در غیاب دیگران در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر خلاف منطق، عقل و سنّت عقلایی، مفضول را بر فاضل، بلکه بر افضل مقدّم داشتند و حتی پیشنهاد شخص خلیفه اول را نادیده گرفتند، که بارها گفته بود: «اقیلونی و لست بخیرکم و علیٌ فیکم؛(1) بیعتی که با من کرده اید پس بگیرید و تا علی در میان شماست من بهترین شما نیستم.»

اشکالی که بر عمل اصحاب سقیفه وارد شده این است که چنین راه و رسمی را در انتخاب خلیفه از کجا گرفته اند؟ آیا در تاریخ اسلام و سنّت نبوی چنین شیوه ای وجود داشته است؟

بی شک پاسخ آن منفی است، به دلیل این که اولاً: مسلمانان تا آن زمان، انتخاب جانشینیِ رسول الله (ص) را تجربه نکرده بودند. در ثانی: هیچ گاه رسول خدا (ص) در طول دوران نبوت خود به این راه و رسم اشاره ای نکرده، بلکه در بسیاری از موارد شخصاً به نصب افراد برای جانشینی اقدام کرده است؛ مانند: «اسامة بن زید» جوان را که به فرماندهی سپاه مسلمانان در جنگ با رومی ها منصوب نمود و حضرت علی (ع) را در مدینه به جای خود گماشت تا منافقان نتوانند به نقشه های شوم خود برسند، چرا که فقط حضرت علی (ع) قادر بود توطئه آنان را درهم بشکند.

در هر صورت، طرح نظریه ارباب حل و عقد برای انتخاب خلیفه بعد از جانشین رسول خدا (ص)، برای اولین مرتبه پیدا شد، چرا که خط مشی الهی در گذشته ها و در عصر پیامبران نیز بنا بر انتصاب بوده است. برای مثال، حضرت موسی (ع) از خداوند استدعا کرد تا هارون را خلیفه خود قرار دهد.(2)

پرسش دیگر این است که چگونه امکان دارد مذهبی که مدعی خاتمیت است و از هر جهت کامل و جامع می باشد و حتی برای جزیی ترین مسائل زندگی، حکم و برنامه دارد، در امر خطیر و سرنوشت سازی مانند خلافت سکوت کرده باشد تا جامعه نوبنیاد اسلامی پس از پیامبر دچار اختلاف شوند و مجبور گردند حکومت زور و تزویر را نیز مشروع تلقّی کنند.(3)

علاوه بر این، اجماع ارباب حل و عقد نیز برای تعیین جانشینی پیامبر (ص) محقق نشد، چرا که به اعتراف مورّخان اسلامی، جمعی از صحابه بزرگ پیامبر و اعاظم علمای اسلام مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، خالد بن سعید، حذیفة بن الیمان و بریده در سقیفه حضور نداشتند.(4) از همه مهم تر آن که ارباب سقیفه باید جایگاه چنین نظریه ای را در قرآن و سنّت می یافتند و یا با ادله عقلی و منطقی برای مردم روشن می ساختند که چرا با وجود فردی اعلم و اعدل و اتقی مانند علی بن ابی طالب (ع) ابوبکر را انتخاب کردند، در صورتی که پیامبر (ص) فرمود: «فانّ العجلة من الشیطان و التأنی من الرحمن؛ عجله، کار شیطان و تامّل و محاسبه، کار الهی است.»

بعضی از علمای اهل سنّت در توجیه رفتار ارباب حل و عقد در سقیفه می گویند: این انتخاب به این دلیل بوده که رسول اکرم (ص) درباره انتخاب خلیفه بعد از خود طرح و برنامه ای ارائه نکرده و عملاً آن را به مردم واگذار نموده است، و در همین راستا حدیثی بدون سند نیز مطرح می کنند که جمعی به محضر پیامبر (ص) رسیدند و پرسیدند؟ «یا رسول الله! الا تستخلف علینا؛(5) آیا خلیفه ای برای ما قرار نمی دهی»؟ آن حضرت فرمود: «اگر خلیفه ای برای شما تعیین کنم از وی سرپیچی کرده و عذاب بر شما نازل خواهد شد.»

آیا به راستی اجتماع صحابه در سقیفه، بر اساس این حدیث بی سند بوده و آیا آن همه احادیث صحیح و مستندی که در باره خلافت حضرت علی (ع) به صورت متواتر رسیده، در برابر این حدیث نمی توانسته مقابله کند؟

در توجیه عمل اصحاب، سه احتمال می توان مطرح کرد:

الف) اجماع صحابه متکی به دلیل شرعی بوده است؛

ب) اجماع، مستند به دلیل عقلی بوده است؛

ج) بدون دلیل بر اثبات حجیّت اجماع، صحابه دست به این عمل زده اند.

نظریه دوم و سوم در میان دانشمندان اهل سنّت و مذاهب چهارگانه، طرفداری ندارد. بنابر این باید احتمال اول را در نظر بگیریم و بگوییم اجماع، متکی به دلیل شرعی بوده که نزد علمای اهل سنّت عبارت است: کتاب، سنّت، اجماع و قیاس، که هیچ کدام بر مدعا دلالت ندارند.

برخی از عالمان اهل سنّت که متوجه این اشکال شده اند می گویند: اجماع، مدرک شرعی داشته ولی به دو دلیل به ما نرسیده است: نخست این که، نقل متواتر اجماع از ارائه مدرک ما را بی نیاز ساخته است. دوم این که، شاید مدرک از قبیل قرائن و شواهد حالی و مقامی بوده که قابل نقل برای دیگران نبوده است.(6)

با توجه به این که هیچ مسئله ای به اندازه مسئله امامت مهم و اساسی نبوده و نیست، نمی توان دو دلیل فوق الذکر را پذیرفت. علاوه بر آن، دلایل ذکر شده در حد یک احتمال است و احتمال نمی تواند پاسخگوی آن اشکال معقول و مشروع باشد.

دوم - رویکرد نقلی امامت
شیعه امامیه معتقد است که نصب امام معصوم باید به وسیله خدا و پیامبر انجام شود، زیرا کسی جز خدا علم و عصمت را نمی داند و معصوم را نمی شناسد. مدارک و دلایل این ادعا در کتاب و سنّت، فراوان است و قابل کتمان نمی باشد. در بیان دلایل قرآنی به چند آیه اکتفا می کنیم:

1 - آیه تبلیغ
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من النّاس و الله لا یهدی القوم الکافرین؛(7) ای پیامبر! آن چه را که از جانب پروردگار بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کن و اگر انجام ندهی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای. [ترس و هراسی به خود راه مده ]، خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد کرد و خدا کافران را هدایت نمی کند.»

در توجیه و استدلال آیه بر نصب امام معصوم، چند نکته باید مشخص شود:

1 - باید دید این چه پیام مهمی بوده که تا هنگام نزول آیه، به مردم رسانده نشده است و اگر رسول اکرم (ص) در ابلاغ آن مسامحه و کوتاهی کند مثل این است که رسالت الهی را تبلیغ نکرده است؟

2 - دغدغه رسول خدا (ص) در تبلیغ این پیام چه بوده است و چرا از مردم هراس دارد، و حال آن که در ابتدای بعثت که همگی با وی در ستیز بودند، بدون ترس و واهمه، رسالت های اصلی را به مردم ابلاغ نمود؟

از مضمون آیه این گونه بر می آید که پیامبر (ص) در ابلاغ این پیام هراس دارد؛ چنان که از جمله «و اللّه یعصمک من النّاس» استفاده می شود که پیامبر به امر مهم و سرنوشت سازی مأموریت یافته که در ابلاغ آن ممکن است خطر جانی و یا حیثیتی برای او یا اصل دین و یا مؤمنان وجود داشته باشد.

قطعاً پیامبر اکرم (ص) برای دین خدا و تضعیف آن در میان مسلمانان نگران است، نه بر شهادت خودش از ناحیه یهود و نصاری و مشرکان، زیرا او تمام این مراحل را طی کرده و آنان را کاملاً شکست داده و وادار به تسلیم ساخته بود و هیچ گونه خطری از ناحیه آنها پیامبر و آیین جدیدش را تهدید نمی کرد.

وانگهی، آن چه که در آغاز دعوت خطرساز بود، دعوت به وحدانیت الهی و نفی بت پرستیِ مشرکان عرب و کفار قریش بود که از هر جهت از یهود و نصاری خطرناک تر بودند. با وجود این، آهنگ آیات در ابتدای بعثت هرگز آمیخته با تأکید و توبیخ پیامبر (ص) نبوده است: «اقرأ باسم ربک الذی خلق * خلق الانسان من علق»(8) و نیز «یا ایها المدثّر * قم فأنذر * و ربّک فکبّر * و ثیابک فطهّر».(9)

نکته دیگر این که نمی توان گفت: مقصود از «ما انزل الیک من ربک» مجموع دین و مقرّرات آن باشد، چرا که از اول بعثت تاکنون، حضرت رسول (ص) مجموع دین و احکام های الهی را به تدریج به مردم رسانیده و قدرت یهود و نصاری و مشرکان را در هم شکسته است، پس معلوم می شود این پیام یک حکم ویژه ای است که همه مسلمان ها نمی توانند شنیدن آن را برتابند و بسا به پیامبر (ص) زخم زبان نیز بزنند و شایعه سازی کنند. مضافاً این که آیه با خطاب «یا ایّها الرسول» شروع شده، نه «یا ایّها النّبی»، با این که پیامبر کارش خبر دادن از ناحیه خداست؛ اما واژه رسول، بیان گر ابلاغ پیام سنگینی است که آن حضرت در مقام رسالت باید برساند؛ به عبارت دیگر هنگامی که به ابلاغ احکام فرعی مأموریت پیدا می کند، به جز جهاد با کفّار و منافقان، با خطاب «یا ایّها النّبی» مخاطب قرار می گیرد؛ مانند: «یا ایّها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین»؛(10) ولی در این آیه، مسامحه و تأخیر روا نیست و لذا خطاب «یا ایّها الرسول» دارد.

مطلب دیگر آن است که در آیه تبلیغ به محتوای پیام اشاره نشده است و این عدم تصریح خود نشان دهنده اهمیت این مأموریت سرّی و خطیر می باشد؛ بلاغت کلام از عظمت پیام، حکایت دارد. به همین دلیل ذات اقدس حق در ابلاغ این رسالت ویژه به رسولش اطمینان می دهد که او را از شرّ مردم حفظ می کند و نباید از گفتار و جنجال و اختلاف مردم هراسی به خود راه دهد.

 نظر دهید »

پیشوای ششم در یک نگاه

07 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

پیشوای ششم در یک نگاه

امام صادق (ع)، امام ششم شیعیان است، نام پدر بزرگوارش امام باقر (ع) و نام مادرش فاطمه (ام فروه)، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. صادق، مصدّق، کاشف الحقایق، فاضل، طاهر، قائم، منجی و صابر از القاب آن حضرت، و عبدالله، ابو اسماعیل و ابو موسی از کنیه های وی است.

امام صادق (ع) در روز هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری در روز جمعه یا دوشنبه (بنابر اختلاف) در شهر مدینه به دنیا آمد و در سن 65 سالگی پس از 34 سال خلافت، به دست منصور دوانیقی به شهادت رسید. در تاریخ شهادت آن حضرت اختلاف است. بعضی 25 شوّال سال 148 هجری و بعضی دیگر 25 رجب آن سال را ذکر کرده اند، که معروف و مشهور 25 شوّال است.

امام صادق (ع) شاگردان بسیاری داشت که هر یک از اعاظم علمای اسلام و دانشمندان بزرگ دوره خود به شمار می روند.

نام گذاری امام ششم به صادق

ابی خالد می گوید: از امام چهارم (ع) سؤال کردم امام بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمد که شکافنده علوم است، پس از او جعفر که نام او نزد اهل آسمان، صادق است. عرض کردم: با این که همه شما ائمه صادق هستید چرا فقط نام او صادق است؟ فرمود: پدرم از پدرش خبر داد که رسول خدا (ص) فرمود: «هرگاه فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب تولد یافت، نام او را صادق بگذارید، برای این که پنجمین نفر از فرزندان او کسی است که نام وی جعفر است و به دلیل گستاخی و بی شرمی و نترسیدن از خدا و دروغ به پروردگار، ادعای امامت می کند و به همین دلیل نزد خدا به جعفر کذّاب مشهور می باشد.(1)

مکارم اخلاقی امام صادق (ع)
امام صادق (ع) در کلیه صفات حسنه و سجایای اخلاقی مانند نیاکان خود سرآمد روزگار و منحصر به فرد بوده است. وی همیشه در یکی از این سه حال بود: یا روزه دار بود، یا قائم به نماز و یا مشغول ذکر خدا بود، و در هر حال در برابر عظمت خداوند دلی خاشع داشت.

مالک بن انس می گوید: «او مظهر تقوا و پارسایی و مجسّمه زهد و پرهیزکاری و دریای علم و حکمت و دارای نفوذ کلام و قدرت بیان بود که همه را مجذوب کلام خود می ساخت. هم چنین درحلم و حُسن خلق و تحمل و بردباری در برابر ناملایمات و مصایب روزگار چون کوهی آهنین، استوار و پا برجا بود.»(2)

امام صادق (ع) در احسان و انفاق و اجابت تقاضای نیازمندان مانند اجداد خود رفتار می کرد. صدقات سرّی را در تاریکی شب به خانه مستمندان می برد و به صورت ناشناس به آنان غذا و پوشاک می داد، بدون این که خود را معرفی کند.

عاطفه و گذشت امام (ع) به حدی بود که اوهام بشری گنجایش تصور چنان بزرگواری را ندارد. مردی خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: پسر عمّ شما هر چه دلش خواست به شما ناسزا گفت. حضرت به جای این که خشمگین شود به کنیز خود فرمود: آب وضو حاضر کن، آن گاه وضو گرفته و مشغول نماز شد. راوی می گوید: من پیش خود فکر کردم آن حضرت پس از خواندن نماز، شخص ناسزاگو را نفرین خواهد نمود، لکن پس از خواندن نماز، عرض کرد: پروردگارا! این، حق من بود بخشیدم، ولی جود و کرم تو از من بیشتر است، تو هم او را ببخش و به کردارش کیفر مفرما.(3)

ابو ایوب روایت می کند: «هنگامی که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) مشغول نماز می شدند، رنگ چهره آنها گاهی سرخ و گاهی زرد می شد، به گونه ای که گویا شخصی را می نگرند و با او محرمانه سخن می گویند.»(4)

معاویة بن وهب می گوید: همراه امام صادق (ع) بودم، آن حضرت سوار بر مرکب بود، در مسیر راه پیاده شد و سجده طولانی انجام داد. پس از سجده، از علت آن پرسیدم، فرمود: «به یاد نعمتی افتادم، از این رو سجده (شکر) به جا آوردم.»(5)

مذهب امامیه به این علت به نام امام صادق (ع) جعفری نامیده شده که علوم بسیاری از او منتشر گشته است، به اندازه ای که اکثر احادیث موجود در کتاب های شیعه از روایات امام صادق (ع) می باشد، بلکه روایات او منحصر به روایات شیعه نیست و بزرگانی از معاصر اهل سنّت نیز از او حدیث شنیده و روایت کرده اند.

از این گذشته، اصولاً انتساب شیعه امامیه به آن حضرت و نام گذاری آنان به نام جعفری، در عصر خود امام صورت گرفته است. ایشان در ضمن وصیت هایش به اصحاب خود چنین فرمود: «هر کدام از شما تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید و متدیّن و راست گو و درست کار و خوش اخلاق و نیکو رفتار باشید، مردم می گویند او جعفری است و من خوش حال می شوم؛ اما اگر چنین نباشید، ننگ و عارتان متوجه من است و مردم می گویند: این گونه است تربیت جعفر!.»(6)

اخلاق امام صادق (ع)

نمی توان زندگی امام صادق (ع) را در مقاله ای نوشت و از ابعاد شخصیتی برجسته ایشان نام برد، ولی از اخلاق و رفتار و سلوک اسلامی و الهی اش چیزی به قلم نیاورد، چرا که ائمه اطهار (علیهم السلام) پیرو سنّت جدشان پیامبر اکرم (ص) قبل از این که با علم امامت مردم را هدایت کنند، با اخلاق و رفتار و عمل به آموزه های اسلامی، بشر را هدایت می نمودند؛ آن گونه که خود آن حضرت به پیروانش می فرمودند: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم؛(7) مردم را به غیر زبانتان (با عملتان) دعوت کنید.»

به یک نمونه از مکارم اخلاقی امام صادق (ع) توجه نمایید:

حلم و بردباری
از حَفص بن ابی عایشه روایت شده که فرمود: روزی امام صادق (ع) خدمتکار خود را دنبال کاری فرستاد، ولی چون دیر کرد خود آن حضرت در پی آن کار رفت. غلام را دید که در گوشه ای خفته، بر بالین او نشست و مشغول باد زدن به او شد. وقتی غلام بیدار شد، امام (ع) به او فقط این جمله را فرمود: «سزاوار نیست که هم روز بخوابی و هم شب، شب برای خودت ولی روز برای ما.»(8)

مقام علمی امام صادق (ع)
اگر زندگی بعضی از امامان معصوم (ع) از جنبه هایی مثل: شجاعت، شهادت طلبی، اخلاق، عبادت و… نزد افکار عمومی جهانیان به خصوص شیعیان و نیز اهل تسنّن، اشتهار و برجستگی بیشتری داشته است زندگی امام جعفر صادق (ع) از جنبه علمی و مقام فقهی، آن چنان درخشندگی و برجستگی دارد که بسیاری از دانشمندان و نویسندگان غیر شیعه نیز به آن اعتراف دارند.

درباره عظمت علمی امام صادق (ع) همین بس که دانشمندان تشیّع و تسنّن جایگاه علمی او را قبول داشتند و در برابر آن سر تعظیم فرود می آوردند و برتری علمی او را می ستودند.(9)

ابوحنیفه - پیشوای حنفی های اهل سنّت - می گوید: من فقیه تر از جعفر بن محمد، ندیده ام. روزی طبق دستور منصور، چهل مسئله مهم فقهی آماده کردم تا در جلسه ای با حضور خلیفه از آن حضرت سؤال کنم. پس از طرح سؤالات، امام (ع) یکایک آنها و موارد اختلاف را آن چنان کامل پاسخ داد که همگان اعتراف کردند آن حضرت دانشمندترین و آگاه ترین مردم به موارد اختلاف آرا می باشد.(10)

مالک بن انس - یکی از چهار پیشوای اهل سنّت - می گوید: «هرگز چشمی مانند جعفر بن محمد را ندیده، و گوشی نظیر او را نشینده، و بر قلب انسانی برتر از جعفر بن محمد، از نظر دانش و عبادت و پرهیزگاری، خطور نکرده است.»(11)

عصر امام صادق (ع) و ظهور مذاهب گوناگون

ایام امامت حضرت صادق (ع) روزگار بسیار عجیبی بود. در دوران 23 سال نبوت پیامبر اکرم (ص) قرآن نازل شد و آن حضرت با تلاش فراوان و با یاری امام علی (ع) و یاران با وفای ایشان توانستند اسلام را توسعه و نشر بدهند. پس از رحلت پیامبر (ص) خلافت را غصب کردند و امامت را از امام اول شیعیان به ظاهر گرفتند و او را خانه نشین کردند. بعد از امام علی (ع)، امام حسن (ع) امامت مردم را بر عهده گرفت و این دوران هم زمان بود با خلافت غاصبانه امویان. بعد از آن حضرت، امام حسین (ع) به امامت جامعه اسلامی رسید، اما افسوس که مردم حقیقت را نمی دیدند، شکم هایشان از مال حرام پر شده بود و باطل را جای گزین حق کرده بودند. تا جایی که فقط شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفایش می توانست تلنگری بر این مردم غفلت زده و خیانت کار باشد. پس از آن، امام سجاد (ع) حکومت اسلامی را به دست گرفت، اما او هم نتوانست با ظلم و ستم خاندان آل امیّه مبارزه کند و به ناچار مبارزه با ستم کاران را در قالب دعا و راز و نیاز به درگاه الهی پی گرفت. اما فرزند او امام باقر (ع) برای نشر و ترویج اسلام توانست حرکت جدیدی را آغاز کند، زیرا در دوران او بنی امیّه و بنی عباس بر سر خلافت به جنگ و نزاع برخاسته و سرگرم هم بودند و امام باقر (ع) از این فرصت تاریخی استفاده کرد و روح تازه ای به کالبد مردم دمید. همین شیوه در زمان امام صادق (ع) هم ادامه داشت، اما در زمان او انواع افکار و عقاید و شبهات جدید ظهور پیدا کرد؛ چنان که در حدیث نبوی هم تأیید شده است.

بارزترین فرقه ها در عصر امام صادق (ع) چهار فرقه بودند:

1 - مرجئه: از فرقه اهل تسنّن بودند و اعتقاد داشتند که امام علی (ع) از درجه اولی به درجه رابعه نزول یافته و چهارمین خلیفه است.(12)

2 - معتزله: این طبقه در عصر امام صادق (ع) پدید آمد و عمر بن عبید و واصل بن عطاء، در حوزه حسن بصری عزلت گرفتند و ملقّب به معتزله شدند.

3 - خوارج: این فرقه از حکمیتِ صفّین پدید آمدند. برخی از آنها غلوّ کردند، بعضی به طرف معاویه رفتند و گروهی از هر دو برگشتند. همین فرقه بودند که امیرالمؤمنین (ع) را شهید کردند.

4 - شیعه: شیعه از زمان پیامبر (ص) به وجود آمد و برخی از صحابه را شیعه می گفتند؛ مثل: سلمان، مقداد، ابوذر و… .(13)

امام صادق و گسترش علم

علم و دانش، علت مبقیه زندگی، بقای نفسانی و روحانیت آدمی است. با علم، سعادت فردی و اجتماعی تأمین می گردد و رشد عقلی و رفاه اجتماعی حاصل می شود. عالم، دستی به عوالم نشئه طبیعت و محیط ماورا دارد و حیوان از این مقام آدمیت خبر ندارد. دیده، دوربین عالم و دانشمند است که از اعماق زمین و اوج آسمان دیدن می کند.

برای افراد انسان هیچ چیزی بیشتر از علم و دانش، الزامی نیست. با دانش می توان به اسرار وجود راه یافت و بر تمام موجودات عالم و عناصر وجود و موالید عالم طبع، احاطه داشت.

بقا و جاودانی برای انسان فقط به وسیله علم و دانش میسّر می شود و فاقد علم از همه مزایای زندگی، محروم است. در قرآن و حدیث بیش از هر چیز به علم آموختن توجه شده است. اسلام، ادب و آداب آموزش و پرورش را بهتر از هر ملت و قومی بیان کرده است.

این علم و دانش مخصوص علم دین است و از دین جدا نیست، چرا که علم دین را هم باید از مکتب ربوبی به وسیله نبی و اوصیایش فرا گرفت.

در دوران امامت حضرت علی (ع) و فرزندانش تا امام محمد باقر (ع) فرصتی برای نشر علم ایجاد نشد، اما در زمان امام پنجم (ع) زمینه ای فراهم گردید تا افکار عمومی را به قلم و دانش جلب کند. پس از وی امام صادق (ع) از مقتضیات زمان و مکان استفاده کرده، مکتب جعفری را بنیان نهاد و حقایق علمی را به مردم آموخت.

مدرسه علمیه و دانشگاه جعفریه که در نیمه قرن دوم تأسیس شد، سیزده قرن است ادامه دارد و حوزه علمیه آن به صدها شهر منشعب شده است.

اهمیت مکتب جعفری در این بود که شاگردان خود را اول تربیت می کرد و آن گاه تعلیم می نمود و همه را چنین آموخت که علم را برای عمل بخوانند و دانش را برای خدمت و حفظ شرافتِ نفس فرا گیرند. امام صادق (ع) فرمودند: «هر کس علم را به غیر از این هدف فرا گیرد، از آن دور می شود.»

امام صادق (ع) و تأسیس مذهب جعفری

عصر امام صادق (ع)، یکی از طوفانی ترین دوره های تاریخ اسلام است. از طرفی، جامعه اسلامی دست خوش اغتشاش ها و انقلاب های پیاپی از جانب گروه های مختلف بود و از طرف دیگر، عصر برخورد مکتب ها و ایدئولوژی ها و تضاد افکار فلسفی و کلامیِ مختلف بود که از برخورد امت اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.

زمان امام صادق (ع)، زمان تزلزل حکومت بنی امیّه و فزونی قدرت بنی عباس بود و این دو گروه مدتی در حال کشمکش و مبارزه با یک دیگر بودند. بنی امیّه در این مدت، گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی بودند، لذا فرصت فشار و سخت گیری بر شیعیان نداشتند. عباسیان نیز چون از دست یابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می کردند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود.

از این رو این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق (ع) و شیعیان بود. لذا آن حضرت از این فرصت استفاده کرده و تلاش فرهنگی وسیعی را آغاز کرد. درگیری شدید بین بنی عباس و بنی امیّه، آنان را آن چنان به خود مشغول کرده بود که فرصتی طلایی برای امام صادق (ع) و یارانش به دست آمد. آن حضرت با استفاده از این فرصت، به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مکتب حق، از نقاط مختلف به سوی مدینه سرازیر شدند و گرد شمع وجود امام صادق (ع) تجمع کردند.

امام در چنین دورانی به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بدبینی افتاد. به همین دلیل از انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین خود و نیز توجیهات غلط و وارونه دستورات دین که به وسیله خلفای وقت صورت می گرفت، جلوگیری می کرد. امام صادق (ع) در ظلمت بحران ها و آشوب ها، دنیای شیعه را به فروغ تعالیم خویش روشنی بخشید و حقیقت اسلام را از آلایش انحرافات و گزند فریب کاران حفظ نمود. او آن قدر فقه و دانش اهل بیت را گسترش داد و زمینه ترویج احکام و بسط کلام شیعی را فراهم ساخت که مذهب شیعه به نام او با عنوان «مذهب جعفری» شهرت یافت. آن اندازه که دانشمندان و راویان از دانش امام بهره برده و از ایشان حرف و حدیث نقل کرده اند، از هیچ یک از دیگر ائمه نقل نکرده اند. لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود، همان شیوه ستم گری بنی امیّه را در پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند.

امام صادق (ع) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر در میدان فکر و عمل بود، کاری که امام حسین (ع) به صورت قیام خونین انجام داد، وی در لباس تدریس و تأسیس مکتب پی گرفت و جهادی راستین کرد.

روشن است که در طول تاریخ بشر، همانند مدرسه امام صادق، مدرسه ای نمی توان یافت که بتواند نسل های متوالی را تحت تأثیر خود قرار دهد و اصول و افکار خویش را بر آنها حاکم سازد و مردمی متمدّن و فرهیخته با کیان و موجودیّتی یگانه، بنیان نهد. دست آوردهای این مدرسه فقط محدود به معاصرانش نیست که در آن به تحصیل و آموختن علم پرداختند، بلکه دست آوردهای آن در اندیشه هایی است که در جامعه ایجاد کرده و در مردان پرورش یافته ای است که سیمای تاریخ و سیمای مسلمانان را دگرگون ساختند و تمدّنی را پدید آوردند که تا قرن های طولانی پایدار و پا بر جا بوده و هست.

بزرگانی از اهل سنّت همچون: مالک بن انس، ابوحنیفه، سفیان ثوری، ابن جریح، روح بن قاسم و…، از جمله ریزه خواران دانش بی کران امام صادق (ع) بودند. ابوحنیفه که دو سال شاگرد امام بود، این دوره را پایه علوم و دانش خود معرفی کرده و می گوید: اگر آن دو سال نبود «نعمان» از بین رفته بود. مورّخ مشهور، ابو نعیم اصفهانی در این باره گفته است: شماری از تابعان از امام صادق (ع) روایت نقل کرده اند؛ از جمله: یحیی بن سعید انصاری، ایوب سجستانی، ابان بن تغلب، ابو عمرو بن علاء و یزید بن عبدالله بن هاد. هم چنین پیشوایان برجسته نیز از او نقل حدیث کرده اند؛ کسانی همچون: مالک بن انس، شعبة بن الحجّاج، سفیان ثوری، ابن جریح، عبدالله بن عمر، روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر، حاتم بن اسماعیل، عبدالعزیز بن مختار، وهب بن خالد و ابراهیم بن طهمان. مسلم بن حجّاج در صحیح خود به احادیث نقل شده از آن حضرت (ع) احتجاج کرده است.(14)

در دوره امامت امام صادق (ع) مسلمانان بیش از پیش به علم و دانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام، به ویژه در مدینه، مکه، کوفه، بصره و… مجالس درس و مناظره های علمی دایر گردید. در این زمان با استفاده از فرصت به دست آمده، امام صادق (ع) توانست نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر (ع) را ادامه داده، علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده و در همه جا منتشر کند.

برخورد وی با گروه های مختلف مردم سبب شد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی، علم و تقوا، سخاوت و کرم و… در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم از هر سو برای استفاده از دانش بی کران وی رو سوی او کنند. در این دوره، علوم و فلسفه ایرانی، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبان های مختلف به زبان عربی، گرم و پر رونق گردید.

هم چنین مکتب های کلامی و فرقه های مذهبی و فقهی در این عصر پایه گذاری شد. امام صادق (ع) با تمام جریان های فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرده، موضوع اسلام و تشیّع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام تشیّعی را ثابت کرده است. محمد بن مسلم، از آن حضرت 16000 حدیث در علوم گوناگون روایت کرده است.

 نظر دهید »

نعمت چیست؟؟؟

07 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

نعمت چیست؟
حالت خوب و بهره ها و برخورداری ها و آن چه مایه خوبی و خوشی انسان است، «نعمت» نام دارد. از این رو مال و ثروت، تن درستی و سلامتی، عقل و شعور، خانه و مرکب، خوردنی ها و نوشیدنی ها، امنیّت و آسایش، جوانی و توانایی جسمی و… نعمت به شمار می آید. در منابع دینی و آیات و روایات، تعبیرهای مختلفی به کار رفته که همه از این واژه گرفته شده است.

خیر رسانی به دیگران را «اِنعام»، برخورداری از نعمت را «تنعّم»، رفاه و آسایش را «نَعما»، نعمت فراوان و دل پذیر را «نعیم» و مرکب ها و چهار پایان را «اَنعام» گویند.(1) نیز گفته اند که نَعما، نعمت های باطنی است و آلا، نعمت های ظاهری و آشکار.(2)

شاید بعضی افراد از کاستی ها و مشکلات زندگی بنالند و از آن چه مایه رنج و غم آنان است، شکوه کنند، اما وقتی به انبوه نعمت هایی بنگرند که از آغاز تولد تا دم مرگ در اختیارشان قرار داده شده و از آنها بهره می برند، این ناله و شِکوه کاسته خواهد شد و زبان شکر و حمد خواهند گشود.

نعمت مادی و معنوی
اغلب عادت کرده ایم که وقتی نعمت گفته می شود، سراغ امکانات و برخورداری های مادی برویم و از نعمت های معنوی و درونی و نامحسوس، غافل شویم. در کنار نعمت هایی همچون: میوه ها، سبزیجات، نوشیدنی ها، حیوانات دامی، لبنیات، فرآورده های دریایی، پوشیدنی ها، جواهرات و مال و ثروت، بدن سالم و جوانی، زیبایی و تناسب اندام، بینایی چشم و شنوایی گوش و صدها نمونه دیگر، می توان به نعمت هایی از قبیل: عقل، عاطفه، فطرت توحید، حسّ معنوی، خداشناسی و مسلمانی، محبت به اهل بیت، توفیق انجام کارهای نیک، برخورداری از والدین، امنیت و آسایش، هدایت به حق، زیارت گاه های اولیای دین، ولایت و امامت، فرهنگ و علوم ائمه، منابع قرآنی و حدیثی، پشتوانه فرهنگی و غنای مکتبی، مواعظ و پندهای گذشتگان، عبادت و بندگی در آستان پروردگار و… اشاره کرد که بسی ارزش مندند و بر آنها هم باید خدا را ستود و شکر کرد.

پیامبر خدا (ص) در توجه دادن به این نعمت های معنوی فرموده است: «من لم یر للّه عزّ و جلّ علیه نعمةً الاّ فی مطعمٍ او مشربٍ او ملبسٍ فقد قصر عمله و دنا عذابه؛(3) کسی که از نعمت های خدا درباره خودش جز خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنی را نبیند و نشناسد، عملش کوتاه و عذابش نزدیک است.»

حدیث فوق شاید اشاره به این باشد که چنین غافلی از نعمت های غیر مادی خدا، وظیفه حق شناسی و سپاس گزاری نعمت را آن گونه که شایسته است انجام نمی دهد و به دلیل این قصور و کفران نعمت، دچار قهر خدا و سلب نعمت می شود.

در روایات است که مردی از فقر و تنگ دستی به امام صادق (ع) شکایت کرد. حضرت فرمود: تو فقیر و بینوا نیستی. آن شخص تأکید کرد که فقیرم و چیزی در بساط ندارم، اگر می خواهی کسی را بفرست تا وضع زندگی مرا بررسی کند. حضرت فرمود: آیا حاضری این محبت و ولایتی را که به ما اهل بیت داری در مقابل مثلاً هزاران دینار از دست بدهی و از آن بیزاری بجویی؟ گفت: هرگز و به هیچ قیمت. امام فرمود: پس نگو فقیرم، چون از نعمتی برخورداری که حاضر نیستی آن را در برابر ثروت زیاد، از دست بدهی!(4)

این روایت نشان می دهد که نباید نعمت را فقط در مادیّات دید، بلکه باید نعمت های معنوی و ارزشی را هم شناخت و خدا را سپاس گزاری کرد.

نعمت ظاهری و باطنی
از تقسیم بندی های دیگر نعمت و شناخت انواع آنها، نعمت ظاهری و باطنی و آشکار و نهان است. خداوند در شمارش نعمت های فراوان خود بر بندگان، از وفور نعمت های ظاهر و باطن یاد می کند و می فرماید: «اسبغ علیکم نعمه ظاهرةً و باطنةً؛(5) خداوند، نعمت های خود را، چه آشکار و چه پنهان بر شما سرشار ساخت.»

اما نعمت ظاهری و باطنی چیست؟ در این زمینه، روایاتی وجود دارد. پیامبر خدا (ص) در حدیثی به ابن عباس فرمود: نعمتِ آشکار خدا، اسلام است و این خلقتِ تام و آراسته ای که داری و رزقی که به تو عطا کرده است، اما نعمت باطنی آن است که بدی های عمل تو را بر مردم پوشانده و تو را رسوا نساخته است. امام باقر (ع) در حدیثی دیگر فرموده است: نعمت آشکار، پیامبر خدا و دین او و معرفت پروردگار و توحید است، اما نعمت نهان، ولایت و دوستی ما اهل بیت است.(6)

تفسیر خواجه عبدالله هم، نعمت ظاهر را اسلام و قرآن، و نعمت باطن را پوشاندن عیوب و تعجیل نکردن در عقوبت دانسته است. به بیان دیگر، ظاهر را آن چه دانسته است که برای مردم دیده می شود؛ مثل جاه و مال و خدمت کاران و اولاد، و باطن را اخلاق و علم و نیرو بر شمرده است.(7) و در بیانی عرفانی، در تفسیر نعمت های ظاهری و باطنی گفته است: «بدان که عالمیان سه گروه اند: گروهی ابنای دنیایند، به نعمت ظاهر مشغول شده؛ گروهی ابنای آخرت اند، در نعمت باطن آویخته؛ سومین، ابنای ازل اند که در شهود منعم و رازِ ولی نعمت با نعمت نپرداختند، نه صید دنیا شدند، نه قید عقبی گشتند… .»(8)

با توجه به این که قرآن از «حسنه دنیا» و «حسنه آخرت» یاد می کند، تقسیم نعمت به ظاهری و باطنی و مادّی و معنوی و دنیوی و اخروی، پذیرفتنی است.

نعمت بی شمار
از نکاتی که در نعمت شناسی باید به آن توجه داشت، بی شمار بودن نعمت های الهی است، به حدی که نمی توان آنها را به شمارش در آورد. در قرآن نیز مکرّر بر این نکته تأکید شده است؛ از جمله در این آیه: «و ان تعدّوا نعمة الله لا تحصوها؛(9) اگر نعمت های خدا را بشمارید، هرگز آنها را به شماره نخواهید آورد.»

در احادیث رسول، در خطبه های امیرالمؤمنین، در دعاهای امام سجاد در صحیفه سجادیه، در روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) فراوان بر این نکته تأکید شده است. قرآن کریم نیز که «بی شمار» بودن نعمت های الهی را یادآور می شود و این که از توان احصا و شمارش بشر خارج است، در سراسر قرآن، نعمت های خدا را بازگو می کند، تا بشر یکی از هزاران و قطره ای از اقیانوس نعمت ها را بشناسد و از یاد نبرد و در سایه این معرفت، به ادای حق الهی بپردازد. هر چند، ادای شکر این همه نعمت، میسّر نیست.

سعدی گوید:

از دست و زبان که بر آید

کز عهده شکرش به در آید

امیرمؤمنان علی (ع) در ناتوانی انسان از حمد خدا و شمارش نعمت هایش می فرماید: «الحمد للّه الذی لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصی نعمائه العادّون؛(10) خداوندی را سپاس که گویندگان هرگز به کنه مدح و ثنای او نمی رسند و شمارندگان، نعمت های او را نمی توانند بشمارند.»

یکی از آثار ارزنده دینی و حدیثی، «توحید مفضّل» است که حضرت صادق (ع) آن را به شاگرد خود مفضّل آموخته و نعمت های بسیار و شگفتی های عظیمی از خلقت و آفرینش الهی را ترسیم کرده است.

رابطه نعمت و محبت
از آثار مهم نعمت شناسی، ایجاد محبت خداوند در دل بندگان است که سبب می شود عبادت ها هم عارفانه و عاشقانه انجام گیرد.

ما از هر کس که خیری دیده و بهره ای برده باشیم، به او علاقه مند می شویم. یادکرد نعمت ها و برخورداری ها، انسان را به صاحب نعمت متوجه می سازد و یاد ولی نعمت، محبت او را در دل پدید می آورد.

خداوند به حضرت داوود (ع) وحی فرمود که مرا نزد بندگانم محبوب گردان و محبت آنان را به سوی من بگردان. داوود (ع) عرض کرد: خدایا! خودم به تو محبت دارم، مردم را چگونه دوست دار تو سازم؟ خداوند فرمود: از راه یادآوری نعمت هایم مرا محبوبشان ساز: «اذکر ایادیّ عندهم فإنک إذا ذکرت ذلک لهم احبّونی؛(11) نعمت های مرا نزد آنان یاد کن، که اگر چنین کنی آنان مرا دوست خواهند داشت.»

این که در قرآن کریم، این همه نعمت های خدا ذکر شده(12) و سوره الرّحمن، پر است از یاد آلا و نعمت های الهی و در جایی هم فرمان می دهد که از نعمت پروردگار یاد کنید: «و امّا بنعمة ربّک فحدّث»(13) همه برای توجه دادن به صاحب نعمت و از این رهگذر برای ایجاد «حبّ الهی» و کشاندن بندگان به وادی ذکر و عبادت و ادای حق بندگی است. از رسالت های مهم پیامبران نیز یادآوری نعمت های فراموش شده پروردگار است تا از طریق این یاد، به وظیفه عبودیت خود عمل کنند: «و یذکّروهم منسّی نعمته…».(14)

تعبیر «اذکروا نعمة الله علیکم» که توصیه به یاد کردن نعمت های خداست، بارها در آیات قرآن آمده است. یادآوری نعمت، غفلت انسان را می زداید. وقتی غفلت باشد، انسان قدر نعمت ها را نمی داند و گاهی از یاد می برد که غرق در نعمت است.

از راه های یاد کردن نعمت و توجه به آنها، مقایسه خود با محرومان از نعمت و یا تصوّر نداشتن نعمت است. در سخنان امام علی (ع) آمده است: «انّما یعرف قدر النّعم بمقاساة ضدّها؛(15) قدر نعمت ها را کسی می شناسد که آنها را با ضدّش مقایسه کند»؛ یعنی قدر تن درستی را بیمار می داند، قدر آسایش را گرفتار می شناسد، قدر بینایی را نابینا می فهمد، قدر امنیّت را دچار فتنه و ناامنی می شناسد و قدر جوانی را پیر می فهمد. به قول سعدی در گلستان: «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید». همو نقل می کند که هرگز از رنج و محنتی ننالیده بود. در دمشق، کفش او را می برند و پا برهنه می ماند و از بی کفشی می نالد. کسی را می بیند که پا ندارد. خدا را شکر می کند که اگر کفش ندارد، پا دارد. این همان قدرشناسی از نعمت ها و داشته ها در مقایسه با فقدانِ آن است.(16)

رابطه نعمت و سپاس
«شکر»، یکی از مراتب کمال انسان است و شاکران محبوب خدایند. حالت شکر و سپاس، وقتی در انسان پدید می آید که نعمت شناس باشد و هر چه نعمت دارد همه را از خدا بداند و برخورداری خود را از نعمت های الهی فوق استحقاق خود تصوّر کند و همیشه خود را مدیون لطف خدا ببیند، در نتیجه احساس تکلیف کند که زبان به شکر خدا بگشاید.

آن که نعمت ها را نشناسد، شاکر نخواهد بود. آن که نعمت ها را بشناسد، ولی صاحب نعمت را نشناسد، باز هم شاکر نخواهد شد. این جمله که در دعاهای ماست: «ما بنا من نعمةٍ فمنک…؛ هر نعمتی که داریم از توست»، نشان دهنده معرفت و بصیرت انسان و شناخت او از نعمت و ولی نعمت است. پس شکر، فقط دیدن و شناختِ نعمت نیست، بلکه شناختِ مُنعم هم هست.

در تعریف «شکر» سخنان بسیاری گفته اند که بیشتر آنها به شناخت نعمت ارتباط می یابد؛ از جمله این که گفته اند: شکر، عبارت است از ظهور اثر نعمت خدا بر زبان بنده اش به صورت ثنا و اعتراف، و در دل او به صورت شهود و محبت، و در اعضا و اندام او به صورت فرمانبرداری و اطاعت. در سخنان ذالنّونِ مصری هم چنین آمده است: شکر نعمتِ آن که از تو برتر است، به «اطاعت» است و آن که با تو برابر است، به «پاداش» است و آن که از تو فروتر است، به «نیکی» با اوست.(17)

رابطه شکر با دوام نعمت

شکر نعمت، نعمتت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند

آن که نعمت و قدر و قیمت آن را می شناسد، در پی افزایش و بقای آن است. سلب نعمت و از دست رفتن آنها علل و عواملی دارد که در نعمت شناسی، توجه به عوامل نعمت سوز هم مهم است. از سخنان امام علی (ع) است که فرمود: «ایّها الناس! انّ للّه فی کلّ نعمةٍ حقّاً، فمن ادّاه زاده و من قصّر عنه خاطر بزوال النّعمة و تعجّل العقوبة…؛(18) ای مردم! برای خدا در هر نعمتی بر گردن شما حقی است. هر کس آن را ادا کند، خدا آن نعمت را می افزاید و هر کس کوتاهی کند، نعمت را در معرض زوال و خود را در معرض عقوبت قرار داده است.»

این مضمون به صورت های مختلف در روایات آمده است. حتی در حدیثی به عنوان یک قاعده کلّی بیان شده که ما برای دوام نعمت الهی و افزایش آن هیچ چیزی را همچون «شکر» نمی شناسیم و برای زوال نعمت، هیچ عاملی را مانند کفران و ناسپاسی نمی دانیم. نظامی گنجوی گوید:

حقِّ نعمت شناختن در کار

نعمت افزون دهد به نعمت خوار

در مقابل، ناسپاسی یا به کارگیری نعمت در مسیر نادرست و گناه و بر خلاف خواسته و رضای صاحب نعمت، موجب از دست رفتنِ لیاقت برخورداری از نعمت می گردد. خداوند گروهی از بنی اسرائیل را یاد می کند که ایمان به خدا داشتند و رزق و روزی خدا از هر طرف فراوان به سوی آنان سرازیر بود، اما چون نسبت به نعمت های خدا ناسپاسی کردند، خداوند جامه گرسنگی و ترس بر آنان پوشاند و به کیفر کارهایشان دچار قحطی و ناامنی شدند: «فکفرت بانعم اللّه فأذا قها اللّه لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون».(19)

بدترین کفران نعمت، استفاده از داده های خدا در مسیر معصیت است. امام علی (ع) می فرماید: «اقلّ ما یلزمکم اللّه الاّ تستعینوا بنعمه علی معاصیه؛(20) کمترین چیزی که خداوند بر شما لازم ساخته، آن است که از نعمت های الهی در راه معصیت او استفاده نکنید.»

گاهی ممکن است کسانی ظالم و گنه کار باشند، ولی خدا نعمت را از آنان سلب نکند. این نباید مایه غرور گردد، زیرا یکی از سنّت های خدا، «استدراج» است؛ یعنی با وجود عصیان و طغیان، هم چنان نعمت هایش را بر تبه کاران استمرار می بخشد و این نوعی امتحان است تا آنان را در شرایطی که بار گناه سنگین تری دارند و غرق در معاصی شده اند مؤاخذه کند و به شدیدترین کیفر برساند.

پایان این بحث را حدیثی نورانی از امام علی (ع) قرار می دهیم که به سه نعمت بزرگِ توان گری، تن درستی و پاک دلی اشاره می فرماید: «إنّ من النّعم سعة المال، و افضل من سعة المال صحّة البدن، و افضل من صحّة البدن تقوی القلب؛(21) از جمله نعمت ها، وسعت مال و توان گری است، برتر از ثروت مندی، صحت بدن و تن درستی است و برتر از سلامت جسم، تقوای قلب است.»

امید است با چشم باز و بصیرت عمیق، نعمت های نهان و آشکار، مادی و معنوی، کوچک و بزرگ و دنیوی و اخرویِ خدا را بشناسیم و «نعمت شناسی»، ما را به «شکرگزاری» بکشاند و با شکر به درگاه خدا، وسیله «تداوم نعمت» را فراهم آوریم و از «ناسپاسی» و استفاده سوء از نعمت های خدا در راه خلافِ رضای او پرهیز کنیم.

 2 نظر

یک حمد وسوره

07 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۱﴾

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ﴿۳﴾ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿۴﴾ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿۵﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿۷﴾

بسم الله الرحمن الرحیم :

 "قل هو الله احد"،

“الله الصمد"،


“لم یلد و لم یولد"،


“و لم یکن له کفوا احد"،

 نظر دهید »

راه های افزایش صبر چیست؟

07 مرداد 1395 توسط زينب اسماعيلي

به طور کلی برای تقویت صبر و بردباری راه های مختلفی وجود دارد، در ذیل به برخی اشاره می شود:
۱. تقویت پایه ‏های ایمان:
هر قدر ایمان انسان به حکمت و رحمت پروردگار بیش‏تر باشد، صبر او نیز افزون‏تر خواهد بود. امیرمؤمنان (ع) می‏فرماید: «اساس و ریشه صبر، ایمان و یقین خوب نسبت به خداوند است».[۱]

۲. رابطه با خدا:
انسان در پرتو یاد خدا و نماز اراده‏ای نیرومند و ایمانی استوار پیدا می‏کند و همة مشکلات برای او آسان می‏گردد. قرآن مجید می‏فرماید: «وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى‏ الْخَشِعِينَ‏؛[۲] در زندگی از صبر و نماز کمک بگیرید، هر چند این کار جز برای خاشعان سنگین و گران است».
امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که مشکل مهمی برای علی(ع) پیش می‏ آمد، به نماز بر می‏ خاست، سپس این آیه را تلاوت می‏فرمود».[۳]

۳. شناخت راز و رمز مشکلات:
اگر کسی بداند که وجود بلا و مصیبت در زندگی بشر چه اثری دارد، آن را با آغوش باز می‏پذیرد، در روایات معصومین از شداید به عنوان الطاف خداوندی یاد شده است.

۴. توجه به آثار اخروی صبر:
توجه به پاداش اخروی صبر، سختی مشکلات را شیرین و آسان می‏ سازد. در این باره روایات زیادی از معصومیان رسیده است. امام صادق (ع) می‏فرماید: «هر کس از مؤمنان که به بلایی گرفتار شود و صبر کند، برای او اجر هزار شهید است».[۴]

۵. توجه به گذرا بودن بحران‏ها:
مشکل و محنت روزگار هر چه باشد، مقطعی و گذرا است. قرآن مجید به همه افراد نوید می‏دهد که همیشه کنار سختی‏ها آسانی وجود دارد.«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً؛[۵] پس (بدان كه) با هر سختى آسانى است.»


۶. توجه به افراد پایین دست:
نظر افکندن به کسانی که با مشکلات بزرگ‏تری دست به گریبان هستند، تحمل شدائد را آسان تر می‏سازد.

۷. الگو پذیری از اولیای خدا:
با بررسی اجمالی زندگانی بزرگان در می‏یابیم که آن ها همواره با مشکلات رو به رو بوده‏اند. با الگوگیری از بزرگان می‏توان شیوه مقابله با مشکلات را آموخت. این موضوع را خداوند به پیامبر گوشزد می‏کند و می‏فرماید: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛[۶] پس (اى پيامبر!) صبر كن همان گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر كردند!».

۸. آمادگی روحی:
اگر کسی دنیا را آن طور که هست بشناسد، در پیش آمدهای ناگوار زندگی خود را نمی ‏بازد، چون می‏داند جهان طبیعت، سرای دگرگونی و تحول است و فراز و نشیب فراوانی دارد. همه افراد خواه ناخواه با حوادث مواجه می‏شوند.

۹. توجه به آثار جسمانی صبر:
صبر و شکیبایی در برابر حوادث زندگی تنها جنبه اخلاقی ندارد، بلکه از نظر بهداشت و سلامت جسم نیز فوق العاده مؤثر است. افراد ناشکیبا عمری کوتاه و توأم با انواع بیماری‏ها و از جمله بیماری‏های قلبی و عصبی دارند، در حالی که صابران از عمری طولانی برخوردارند.
در پایان، داستان جالبی از بزرگمهر را که مناسب با موضوع است نقل می‏کنیم:
می‏گویند: انوشیروان، بزرگمهر را زندانی کرد. پس از چند روز، انوشیروان شخصی را فرستاد تا از حالش جویا شود. فرستاده انوشیروان او را خوشحال دید، علتش را جویا شد، بزرگمهر دلیلش را استفاده از معجون شش ماده‏ ای دانست و گفت: این معجون مرا سرحال کرده است و آن ها عبارتند از:
۱- توکل بر خدا،
۲ - بی تابی مشکلی را حل نمی‏کند،
۳ - صبر به کمک انسان می‏آید،
۴ - اگر صبر نکنم چه کنم؟
۵ - مشکلاتی بیش از مشکل من وجود دارد،
۶- ستون به ستون فرج است.[۷]

به منظور تحصیل سعه صدر و افزایش تحمل و صبر باید همانند دیگر برنامه‏ های تغییر رفتار به صورت جدی، دقیق و کامل به دستور عمل‏ های زیر عمل کنید. توصیه ‏های مؤکد ما در این باره:
۱- ذکر«لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد بر زبان جاری سازید.
۲- به منظور تقویت اراده و حفظ سعه صدر، از تفریحاتی همانند صحرانوردی، کوهنوردی، شنا، اسب سواری، پیاده روی در صبح زود بهره گیرید.
۳ - پیش از انجام هر کارى به جنبه ‏ها و آثار مثبت و منفى آن توجه کنید، زیرا با آگاهى از زیان‏ها یا منافع کارى، انگیزه براى ترک یا انجام کار بیشتر مى‏ شود و به طور طبیعى اراده قوى و صبر مى ‏گردد.
۴- همواره سعى کنید با خواسته‏ هاى نفسانى و عادت‏هاى ناپسند مبارزه کنید.
۵- خود را به انجام وظایف و تکالیف دینى مقید نمایید. همواره سعى کنید نماز خود را اول وقت بخوانید، حتى اگر مشغول نوشتن مطالبى باشید که فقط چند سطر یا کلمه ‏اى از آن باقى مانده باشد یا با کسى مشغول صحبت کردن هستید، آن را رها کنید و خواسته و میل درونى خود را فداى اراده انسانى خود سازید. انجام تکالیف و عباداتى همچون نماز در اول وقت و روزه و حج و جهاد و صدقه و انفال مالى، باعث تقویت اراده مى‏ گردند.
۶- همواره در مقابل سختى‏ها و ناملایمات زندگى (کار و تحصیل و غیره) بردبار باشید و استقامت به خرج دهید.
۷ - نفس انسان، مخصوصا جوانان به خواب بعد از اذان صبح تمایل دارد، جهت تقویت اراده با این میل نفسانى مبارزه کنید.
۸ - پیوسته به خود تلقین کن که من اراده ‏اى قوى دارم و توان مبارزه با خواسته‏ هاى نفسانى خویش و هم چنین غلبه بر مشکلات و مصایب را دارم. از شکست خوردن نمى‏ هراسم. اگر موفق نشدم، با کسب تجربه و انرژى و نشاط بیشتر مجددا اقدام مى‏ کنم تا به هدف و مقصد خود برسم. من توانایى رسیدن به هدف و برطرف کردن موانع و مشکلات را دارم.
۹ - کارى را که شروع کردید، با حوصله و دقت به پایان برسانید. از رها کردن یا سر هم بندى آن بپرهیزید.
۱۰ - فکر خود را هم زمان به چند کار مشغول نکنید. سعى کنید همواره توجه شما به یک کار معطوف گردد.
۱۱ - تدبیر، نظم و انظباط را در همه امور زندگى خود جارى سازید. با برنامه ریزى دقیق و منطقى، کارهاى خود را پیش ببرید. در برنامه‏ ریزى جایى براى انعطاف و جایگزین کردن امور غیر قابل پیش بینى بگذارید.
۱۲- همیشه فضای ذهنی و روانی خود را برای شنیدن و دریافت رفتارهای نابجا و خلاف انتظار آماده سازید. به این معنا که همیشه انتظار داشته باشید دیگران با شما به بدترین شکل برخورد داشته باشند. خود را برای تحمل آن آماده کنید.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 335
  • 336
  • 337
  • ...
  • 338
  • ...
  • 339
  • 340
  • 341
  • ...
  • 342
  • ...
  • 343
  • 344
  • 345
  • ...
  • 386
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

محبان المهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس