خاطره ای تلخ اما آموزنده از علامه حسن زاده آملی
در اين مشهد سخن بسيار دارم وليكن وحشت از گفتار دارم
كه حلق اكثر افراد تنگ است نه ما را با چنين افراد جنگ است
اين ابيات را شاءن نزول است كه مولايم فرمود: ((وقتى يكى از آقايان از اهل معرفت به من رسيد و شروع كرد با من دعوا كردن كه چرا شما اين معانى بلند و سنگين و عرشى را به هر كسى مى گوييد. گفتم چطور مگر؟ گفت روزى در جلسه اى بوديم و آقايى وارد شد و نشست و به محض ورود به جلسه و هنوز خوب ننشسته بود كه با قهقهه اى تمسخرآميز شروع كرد به اداى شما را در آوردن كه … آقاى حسن زاده مى گويد كه ليلة القدر يعنى بنيه محمديه است . و حالا با قهقهه چگونه به تمسخر پرداخته است . من بسيار ناراحت شدم كه جناب آقاى حسن زاده چرا بايد اين مطالب بلند را براى اينگونه افراد بگويد كه آنها نفهميده اينگونه به باد تمسخر بگيرند.
حضرت مولى فرمود من به اين آقاى بزرگوار عرض كردم كه آقا جان من اين جمله را به اين سردى به او نگفتم بلكه او سوالى در مورد ليلة القدر كرد و من در حدود چهل دقيقه براى او صحبت كردم و ابتداء مقدمه گفتم و روايات راجع به اينكه ائمه عليهم السلام مى فرمايند ما ايام الله هستيم را نقل كردم و حرف پياده كردم ، حديث فرات كوفى از امام صادق را آوردم و برايش خواندم كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود كه جده من فاطمه زهرا (عليه السلام ) ليلة القدر است و تا اينكه با اين صحبتها و نقل روايات به او جواب دادم كه ليلة القدر بنيه محمديه است . حالا اين آقا چرا به من مى خندد و با قهقهه تمسخر مى كند پس او ((العياذ بالله )) به امام صادق بايد بخندد كه جناب صديقه را ليلة القدر مى داند. اين آقا گفت : آقا همه اين حرفها حق با شماست ولى شما با اين حال چرا اين فرمايشات عرشى را به مثل اين حَلْق هاى تنگ مى گويى ؟
عرض گفتم آقا جان ارتجالا خودم چيزى نگفتم ، چون سوال كرده بود. كه شما در مورد ((انا انزلناه فى ليلة القدر)) چه مطلبى داريد كه در فهم آن به كار آيد. من هم چون ايشان از من سن بيشترى داشت و سوال كرد جهت ادب و مراعات حال ايشان كه اگر جواب ندهم جسارت مى شود جواب دادم و از اينجا حرف را شروع كردم كه ليلة القدر در مرتبه زمان هم حق است و نمى گوييم كه در اين شب و تاريكى و سايه زمين بودن دخالت ندارد و خود قرآن هم اين سايه زمين را كه شب مى گوييم ارزش داد و اين معنى ليلة القدر هم حق است ، البته در اين سايه و تاريكى شب براى انسان تجمع حواس و توحد است ولى آن كه گرفته است و يكبارگى حقايق قرآن را اءخذ مى كند مربوط به جان جناب خاتم است . چه اينكه امام صادق هم فاطمه را ليلة القدر مى داند، و تازه ليلة القدر زمانى متغير است همانند ظهر و مغرب و صبح به اختلاف آفاق در تغيير است مثلا امشب در ايران شب قدر است و شب قبل در عربستان و كشورهاى ديگر؛ چه اينكه مثلا ديروز آنجا عيد فطر بود و امروز اينجا؛ يا اين دقيقه و اين ساعت قم اذان است و نيم ساعت قبل مشهد اذان شد و گذشت و فلان شهر غربى ايران چهل دقيقه بعد اذان مى شود. پس شب قدر زمانى گر چه حق است ولى به اختلاف آفاق متغير است و اين انزل مراتب ليلة القدر است كه فوق آن دهر و سرمد هم هست . سپس مطلب عرشى اى كه ليلة القدر بنيه محمديه هست را با آن همه مقدمه ، و خواندن روايات به او جواب دادم . تازه اگر اشكالى داشت حق آن بود كه به خود من مى گفت . ولى اينكار را نكرد و…
لذا اين دو بيت را نقل حرف اين آقا باعث شد كه در اين باب دفتر دل در ذيل بحث ليلة القدر سروده ام و كوتاه آمده ام .
چه عجب اينكه بعد از ارتحال مرحوم علامه آقاى طباطبايى همين آقا (كه به من مسخره مى كرد - پير مردى هم بود كه مرحوم شد) مرا ديدند و گفت كه من به آقاى طباطبايى خيلى ارادت داشتم و ايشان خيلى به ما مهر و محبت داشتند ولى من در زمان حيات ايشان چيزى را مى خواستم از او بپرسم كه بالاخره يادم رفت و نشد كه از او بپرسم ، عرض كردم چه مى خواستى بپرسى ؟ گفت مى خواستم بپرسم كه به حضور امام زمان (عليه السلام ) بايد چه جورى رسيد. گفتم خوب بود مى پرسيدى كه الان ما هم از شما استفاده مى كرديم . بعد عذر خواهى كردم كه من بطرف درس مى روم و الان دارد دير مى شود و از او جدا شدم كه ديگر ايشان را نديدم تا شنيدم كه به رحمت خدا رفت ؛ حالا بجاى اينكه خداى ناكرده با اين گونه آقايان جنگ داشته باشيم با نفس خود مى جنگيم.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح استاد صمدی آملی