بيا بيا گل نرگس زمانه بد شده است
بيا بيا گل نرگس زمانه بد شده است
بيا که دشمن دين راه را بلد شده است
جزای هر که به خورشيد چشمکی زده است
دوباره يکصد وهفتاد ضربه حد شده است
بيا ببين که زمين گور دسته جمعی ماست
و آسمان که نه آبيست چون لحد شده است
هوای زندگی ما چقدر مسموم است
در امتحان نفس هر که بود رد شده است
بيا که وارث دين خدای خوبی ها
ريا، دروغ، پليدی، ستم، حسد شده است
خدای مردم ما، بخل و سکه و زر و زور
ببين که فقر بر اين حرف من سند شده است
بيا که بهتر از اين ديده ها تو ميبينی
بيا بيا گل نرگس زمانه بد شده است
سيد عليرضا شجاع
منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی
منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی
ازهمان جاده ی دلخواه تو برمی گردی
ای مسافرکه همه چشم به راهت دارند
در شب خاطره چون ماه تو برمی گردی
دوستت دارم و می دانم که اهل دلی
گرگ و ميشان سحرگاه تو برمی گردی
ندبه خوان شب آدينه ی موعود، دلم
شده سرشار غم و آه تو برمی گردی
کرده ام قالی دل نذر که تارش عشقست
خوب دانم که به ناگاه تو برمی گردی
سيد علمدار ابوطالبی نژاد
کلام اهل بیت گواه حقانیت آن ها است
کلام اهل بیت گواه حقانیت آن ها است
معجزات قولى سفراى الهى قوى ترين حجت بر حجت بودن آنان است چنانكه قرآن كريم خود بهترين حجت بر رسالت خاتم انبياء محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است , روايات اوصياى آن حضرت نيز بهترين حجت بر حجت بودن آنان اند و خود آن بزرگان دليل امام بودن خودشان اند كه ( الدليل دليل لنفسه) و ( آفتاب آمد دليل آفتاب).
اگر كسى با نظر تحقيق و ديده انصاف در روايات و خطب و كتب و رسائل و به ويژه در ادعيه و مناجاتهاى اهل بيت عليهم السلام تدبر كند , اعتراف مى نمايد كه اين همه معارف حقه از اوتاد و ابدال و افرادى كه مدرسه و معلم نديده اند به جز از نفوس مؤيد به روح القدس نتواند بوده باشد .
اماميه را در اثبات حقانيت امامت و خلافت يك يك ائمه اثنى عشر عليهم السلام همين معارف مروى از آن بزرگان كافى است . بلكه صحاح سته و ديگر جوامع روائى حضرات اهل سنت به تنهايى در اين موضوع خطير بسنداند .
غرض اينكه كلمات سفراى الهى و حاملين وحى و روايات آل پيغمبر خود بهترين حجت بر حجت بودن آنان اند , چنانكه الدليل دليل لنفسه , آفتاب آمد دليل آفتاب , نهج البلاغه نمونه اى بارز از اين كالاهاى پر بهاى بازار معارف است .
آنكس كه ز كوى آشنائى است
داند كه متاع ما كجايى است
منبع: انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه
حديث عشق
حديث عشق
همى هواى تو دارم بسر دقيقه دقيقه
كه در لقاى تو دارم سفر دقيقه دقيقه
بدين اميد سر آيد شبم كه در سحرش
مگر به روى تو افتد نظر دقيقه دقيقه
خيال وصل توام ار نبود آب حياتم
فغان ز آتش سوز جگر دقيقه دقيقه
چه خون دل كه خورد باغبان تا كه دهد
نهال باغ اميدش ثمر دقيقه دقيقه
چگونه رسم قرارم بود كه از رسمت
جهان شود همه زير و زبر دقيقه دقيقه
چه طلعت است كه هر جلوه اش ببار آرد
دوباره عالم بى حد و مر دقيقه دقيقه
چه ملكت است كه با نظم خاص از هرسو
قواى بى عدد آيد بدر دقيقه دقيقه
هزار مرحله را پشت سر نهادم و دارم
هزار مرحله خوف و خطر دقيقه دقيقه
دل فگار من و زلف چنبرين نگارم
كند حكايت از يكدگر دقيقه دقيقه
كه قدر لذت سوز و گداز را داند
فتد چو مرغك بى بال و پر دقيقه دقيقه
بكام دل برسيدن شگفت پنداريست
كه ميزند به تن و جان شرر دقيقه دقيقه
بطوف كعبه عشق است آسمان و زمينش
چنانكه انجم و شمس و قمر دقيقه دقيقه
نه ساز عشق كه با عقل و نفس دمساز است
بر قص آمده كوه و كمر دقيقه دقيقه
حديث عشق اگر خواهى از حسن آموز
كه درس عشق نمايد زبر دقيقه دقيقه
منبع: دیوان اشعار-علامه حسن زاده آملی