• تماس  

پاداش ده برابر

22 شهریور 1395 توسط زينب اسماعيلي

پاداش ده برابر
«من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون»(سوره انعام ج آیه 160).

هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن خواهد داشت و هر کس کار بدی بیاورد جز برابر آن، کیفرش ندهند و هرگز به آنان ظلم و ستم نشود.

خداوند پیوسته بر انسانها منت می نهد و آنان را در برابر کار خیری که انجام می دهند، اعمّ از واجب و مستحب، پاداش افزونتر عطا می فرماید و از سوئی دیگر، اگر کسی کار بدی انجام دهد، تنها به اندازه کا ربدش کیفر می گیرد نه بیشتر.

و چنانچه در این آیه می خوانیم کار خیر و نیکو را ده برابر پاداش مقرر کرده هرچند گاهی ممکن است از این تعداد نیز بالاتر رود. توجه کنید در آیه ای دیگر می فرماید:

«و مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة و الله یضاعف لمن یشاء» آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند مانند دانه ای است که هفت خوشه از آن بر می آید و در هر خوشه ای صد دانه دیگر وجود دارد و همانا خداوند به هر کس بخواهد پاداش بیشتری می دهد( از این آیه معلوم می شود حسنه انفاق در راه خدا تا هفتصد برابر پاداش دارد و باز هم در ادامه آیه کلمه “یضاعف” آورده است که معلوم می شود همچنان در حال افزایش است.

در آیه دیگری می فرماید: “فأما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم أجورهم و یزیدهم من فضله” پاداش مؤمنانی که کار نیک انجام داده اند را به نحو کامل ج بدون کم و کاست ج عطا می کند سپس با فضل و کرمش، پاداش زیادتری به آنها می دهد که این زیادی تعیین نشده است. ولی در آیه مورد نظر مقدار افزایش حسنه را ده برابر به طور مشخص تعیین نموده است. معلوم می شود هر حسنه ای ده برابر قطعا پاداش و مزد دارد ولی گاهی به برخی از بندگان، طبق نیت ها و انگیزه هاشان، بدون حساب، پاداش می دهد.

پس آنچه مسلم است این که خداوند از نظر لطفی که بر بندگانش دارد، هر حسنه ای را تا ده برابر زیادتر می کند ولی بدیها را به اندازه خود آن، سزا می دهد.

البته واضح است که هیچ کس حقی بر خدا ندارد و ما در برابر آن همه نعمت که به ما داده است، باید همواره کار خوب داشته باشیم و باید واجبات و تکالیف شرعیه را به نحو احسن انجام دهیم تا شاید بتوانیم مقدار بسیار ناچیزی را از آن همه نعمت های فراوان و سترگ، شکرگزار باشیم. پس بر خداوند وتجب نیست که به ما پاداش دهد چه رسد به اینکه ده برابر باشد ولی از آنجا که لطف خداوند بی کران و نامتناهی است لذا ما در برابر این دریای بی کران کرم و رحمت حق قرار گرفته ایم واز آن همه لطف برخوردار شده ایم تا شاید کسی قدر شناس باشد.

مطلب دیگری که لازم است به آن اشاره شود این است که این لطف و کرم، تنها شامل کسانی است که ولایت داشته باشند، پس اگر کسی ولایت علی و فرزندانش را نداشته باشد نباید چشمداشت چنین پاداشی در سر بپروراند.

در تفسیر برهان راوی نقل می کند که در مجلس امام صادق علیه السلام نشسته بودم، شخصی از حضرت تفسیر این آیه را پرسید و ادامه داد: آیا این آیه شامل کسانی می شود که با ولایت آشنائی ندارند ؟ حضرت قاطعانه فرمود: این آیه مخصوص مؤمنین است. و مؤمن در روایت امامان بر کسی اطلاق می شود که پیرو علی و فرزندانش علیهم السلام باشد.

نکته دیگری که لازم است به آن اشاره شود تفاوت پاداش دنیوی و اخروی است یعنی ما نمی توانیم پاداش اخروی را با عقلهای ناقص خود تصور کنیم. و این که خداوند در این آیه پاداش را ده برابر بیان فرموده، نمی دانیم این واحد پاداش چیست ؟ و لذا می بینیم در مواردی آن را اضعافا مضاعفه بیان می کند و گاهی به دانه گندم تشبیه می کند که تا هفتصد برابر می شود و یا اینکه می فرماید: “و یضاعف لمن یشاء” یا واژه “و زیاده” می آورد، تمام اینها دلالت دارد بر اینکه واحدی که در نظر ما متصور است در عالم خداوندی چندین برابر است ولی هرگز قابل توصیف در عالم مادی و با ابزار مادی نیست.

وانگهی کار نیکی که یک عارف خداشناس یا یکی از اولیای خدا انجام می دهد، با کار نیکی که یک بنده معمولی با شناخت بسیار محدود انجام می دهد متفاوت است و هرگز نمی تواند یکسان باشد هرچند نفس عمل باشد، گو اینکه انگیزه ها و درجه خلوص نیز در هر کس با دیگری فرق می کند.

به هر حال در این آیه ده برابر به طور کلی بیان شده است، کنایه از اینکه این ده برابر برای همگان است و برای خواص افزایش وجود دارد.

با این حال برخی از مفسران گفته اند ده برابر کنایه از زیادی است و هرگز انحصاری نمی باشد.

سعدی گوید: نکوکاری از مردم نیک رای یکی را به ده می فزاید خدای تو نیز ای پسر هر که را یک هنرببینی زده عیبش اندر گذر به هر حال آنچه لازم به گفتن است این است که عارفان و اولیای خدا هرگز به طمع این ده برابر یا آن اضعاف مضاعفه نیستند و این ما هستیمکه پیوسته چشم به آن نعمتهای بهشتی دوخته ایم و با این حال ، اعمالمان اگر هم انجام پذیرد، هرگز به حال و هوای خداشناسان نمی رسد ولی آنها که عاشق لقای اویند، او را می خواهند و بس.

امیر عارفان سلام الله علیه می فرماید: “ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک و لکنی وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک” من هرگز به طمع بهشتت یا به ترس از دوزخت تو را عبادت نکردم بلکه چون تورا سزاوار عبادت دانستم تو را پرستیدم.

 

مرحبا آن عشق جمع پاکباز
که یک از ده می ندارد هیچ باز
او همی خواهد که میرد پیش دوست
نه عوض خواهد نه، جز در بند اوست
کی به یاد او جزا و خدمت است
یا که این رنج و آن یک راحتست
شرح این باید نوشت از خون دل
نیست جایش در کتاب و در سجل
عشق میخواهد کاین میان افشا شود
تا که عاشق، تند و بی پروا شود
به هر حال امیدواریم این نوید و آن تهدید موجب امیدواری عزیزان شود و انگیزه خدمت و کار خیر را در آنان محکمتر سازد تا پیوسته به دیگران خدمت کنند و از هر کار نکوهیده ای است دور شوند و همچنان که نوید خدا را جدی می گیرند تهدیدش را نیز کاملا جدی بگیرند زیرا اگر واحد پاداش برای ما متصور نیست قطعا واحد کیفر نیز قابل تصور و تحمل نخواهد بود.

 نظر دهید »

رابطه حیاء و عفاف

22 شهریور 1395 توسط زينب اسماعيلي

رابطه حیاء و عفاف
حیاء در لغت به معنای شرم، آزرم آمده است، شرمی برخاسته از ادراک خوبیها و بدیهای اختیاری، بدین جهت است که انسان برخی از کارها را نیکو و بعضی دیگر را زشت می داند. برخلاف حیوانات که چون فاقد ادراک می باشند، شرم و حیا نیز ندارند. علی(ع) در تعریف «حیا» می فرماید: «الحیاء خلق مرضی، الحیاء خلق جمیل»(38). و همچنین می فرماید: «الحیاء تمام الکرم و احسن النسیم، الحیاء یصدّ عن فعل القبیح»؛(39) حیاء از کار زشت جلوگیری می کند و همچنین آن حضرت حیاء را سبب «عفت» می نامند: «سبب العفة الحیاء»(40)  
60
و در روایت دیگر حیاء را میوه و ثمره «عفت» معرفی می نماید: «الحیاء ثمرة العفة»(41) در تعبیری از امام صادق(ع) آمده است: «الحیاء نور جوهره صدر الایمان».(42)علامه مجلسی (ره) درباره «حیا» می فرماید: «ملکه ای است که موجب خودداری از کارهای قبیح می گردد.»(43)

یکی از زمینه های عفاف و در عین حال از ثمرات آن، که از اصلی ترین موانع انحراف جنسی محسوب می شود، احساس حیاء و شرم و آزرم از کارهای زشت است. این حقیقت که شرم و آزرم، مانع افسار گسستگی های جنسی می شود و بازدارنده از

بسیاری گناهان اجتماعی دیگر و سرآمد خوبیهاست، در کلام درربار امام صادق(ع) نمودار است. حضرت فرمود: «ای مفضل! بنگر به آن ویژگی که انسان را از حیوانات ممتاز نموده، و آن نعمت شرم و آزرم است. اگر این نعمت، در وجود انسان نبود، هیچ مهمانی نوازش نمی شد و به وعده ها وفا نمی شد و نیازهای مردم انجام نمی گرفت و زیباییها رواج نمی یافت. از زشتیها جلوگیری نمی شد، حتی بسیاری از واجبات، که به خاطر شرم و آزرم، انجام می گیرد، ترک می شد، چه اینکه گروهی از مردم، اگر شرم و آزرم نبود، حق پدر و مادر را پاس نمی داشتند و به خویشاونداری و پس دادن امانت، اهمّیتی نمی دادند و از هیچ کار زشتی روی گردان نبودند.»(44)

هر قدر این احساس شرم و آزرم در انسان بیشتر باشد، عفت او نیز بیشتر خواهد بود، چنان که امام علی(ع) فرمود: «اعفکم احیاکم» با عفت ترین شما، با حیاترین شماست.(45)

کسانی که در درون خود فریاد «حیا» را خفه کرده اند، کمتر عاملی می تواند آنها را از ارتکاب انواع اعمال ناشایست باز دارد، چنان که در روایات به آن اشاره شده است:

رسول اکرم(ص) فرمود: «از سخنانی که در میان مردم است، تنها یک جمله از انبیای گذشته باقی مانده است که می گویند: اگر حیا نداری، هرچه می خواهی انجام بده».(46) بدلیل این که دین، بلکه تمام قوانین موضوعه بشری برای کنترل جامعه است و ضامن ا جرایی آن حیا است، شخص بی حیا در منابع روایی شریعت اسلام، «بی ایمان» معرفی شده است، امام صادق(ع) در این باره فرمود: «لا ایمان لمن لاحیاء له»(47) کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد.

از احادیث ذکر شده درمی یابیم که در جامعه، افرادی هستند که پای بند به اخلاق و ایمان نمی باشند، ولی به سبب حیا از دیگران، به پاره ای ازگناهان دست نمی زنند، زیرا، شکنجه افکار عمومی و ملامتهای مردم، از کیفر و مجازات زندان و شلاق به مراتب سخت تر است. مرد و زن بی عفت، از رسوایی عمومی بیشتر رنج می برند تا از سایر شکنجه ها.

دکتر فلاسن، استاد دانشگاه روچستبر، می گوید: خجالت کشیدن و حیاء علامت سلامت است و در میان تمام افراد بشر، حتی آنهایی که برهنه زندگی می کنند، نیز رایج است.(48) اگر در جامعه، روح حیا ـ که به فرموده امام علی(ع) ثمره عفت است ـ حاکم باشد، بسیاری از نزاعها و اختلافهای خانوادگی و بسیاری از جرایم اجتماعی و بزهکاریها از بین می رود.

 

گر حیا نبود، بیفتد رسم عصمت از میان
ور حجابی در میان است، از تقاضای حیاست

 نظر دهید »

تفاوت عفاف و تقوی

22 شهریور 1395 توسط زينب اسماعيلي

تفاوت عفاف و تقوی
با تأمل در منابع اسلامی درمی یابیم که عفاف همان صفت درونی ملکه نفسانی است که منشأ تقوای درونی می شود، یعنی تقوای بیرونی، تجلی عفاف درونی است و عفاف به منزله یک قوه بازدارنده از افراط است که وقتی به صورت ملکه ای در درون درآمد، حاکمیتش در بیرون ظاهر می شود، از این رو، امام علی(ع) فرمود: «بالعفاف تزکوا الاعمال»(35)؛ اعمال ظاهری را بواسطه عفاف باطنی پاکیزه و تصفیه کنید.

همچنین در روایت دیگر از آن حضرت آمده است که فرمود: «ثمرة العفاف الصیانه»(36) صیانت و تقوی، حاصل عفت است. بر همین اساس علی(ع) در صفات متقین می فرماید: «المتقون انفسهم عفیفه و حاجاتهم خفیفه، خیراتهم مأموله و شرورهم مأمونه»؛ نشان پرهیزگاران آن است که نفسهایشان عفیف است و خواهششان کم و خفیف، و نیکی و خیرشان مورد امید و انتظار مردم است و از بدیهایشان همه در امانند.

در حکمت 474 نهج البلاغه می فرماید: «ما المجاهد فی سبیل اللّه باعظم اجرا ممن قدر فعفّ. لکاد العفیف أن یکون ملکا من الملائکه»؛ اجر شهیدی که در راه خدا مجاهده می کند، بالاتر از اجر و ثواب کار انسانی نیست که سنجیده و بر اساس اندازه و حساب عفاف می ورزد، انسان عفیف نزدیک است که در زمره ملکی از ملائکه درآید. طبق این بیان، عفاف همان مجاهده درونی برای غلبه ارزشهاست.

بنابراین، تلاش درونی انسان برای حاکمیت خوبیها و محسنات در سیطره وجودش عفت است و چون تقویت عفت موجب پاکی و نزهت است. هر مقدار که انسان عفیف باشد به عالم قدس و ملائک نزدیک تر است، از این رو، انسان عفیف در جایگاه ملائکه است. بنابراین عفت موجب عبور انسان از عالم ملک به عالم ملکوت می گردد. چنانکه در مورد انسانهای شایسته ای چون حضرت ابراهیم(ع) قرآن کریم می فرماید: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض»(37) ابراهیم به بطن عالم ملکوت راه یافته بود، به گونه ای که متن عالم ماده و حقایق آن را می دید. در واقع خداوند بواسطه صفت عفاف، قدرت عبور از عالم ملک را به عالم ملکوت در درون انسان به ودیعت نهاده، و او می تواند با باروری و شکوفا سازی این شاخصه اوج بگیرد و فراتر از آن چه تصور انسانهاست، پرواز کند.

 نظر دهید »

ارزو..

22 شهریور 1395 توسط زينب اسماعيلي

 

 

 

 نظر دهید »

سنگ و سنگ تراش

22 شهریور 1395 توسط زينب اسماعيلي

سنگ و سنگ تراش
روزی سنگ‌تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد شد. در باز بود و او خانه مجلل باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: «این بازرگان چقدر ثروت دارد!» و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان شود؛ در یک لحظه به فرمان خدا تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد.

 

وی تا مدتی فکر می‌کرد که از همه قدرتمندتر است تا اینکه روزی حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه به حاکم شهر احترام می‌گذارند حتی بازرگانان؛ مرد با خودش فکر کرد: «کاش من هم حاکم بودم، آن وقت از همه قدرتمندتر میشدم!» در همان لحظه او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد و در حالیکه روی تخت روان نشسته بود، مردم همه به او تعظیم میکردند، احساس کرد که نور خورشید او را می‌آزارد و باخودش فکر کرد که خورشید قدرتش بیشتر است. سنگ‌تراش این بار آرزو کرد که خورشید بشود و تبدیل به خورشید هم شد، بعد با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.

پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت، پس با خود اندیشید که نیروی ابر از او بیشتر است و آرزو کرد که تبدیل به ابری بزرگ شود و آن‌چنان شد. کمی نگذشت که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد؛ این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت با خود گفت که قویترین موجود در دنیا صخره سنگ است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. او همان طور که با غرور ایستاده بود ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خورد میشود. نگاهی به پایین انداخت وسنگ‌تراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 240
  • 241
  • 242
  • ...
  • 243
  • ...
  • 244
  • 245
  • 246
  • ...
  • 247
  • ...
  • 248
  • 249
  • 250
  • ...
  • 386
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

محبان المهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس