گناه نکنیم!!!!!
خــــدایا خسته ام از فصل ســرد گــناه
و دلــــتنگ روزهــــای پـــاک
بـــارانـــــی بفـــــرســـــت
چــتــــرگــــناه را دور انـــداخته ام
به مناسبت سالگرد فاجعه ی منىٰ
شهیدی که پدر و مادرش را از حادثه منا نجات داد
به مناسبت سالگرد فاجعه ی منىٰ
???????????? سهیل کریمی فعال فرهنگی و مستند ساز نقل میکند: باجناق بنده برادر دو تا شهید است. پدر و مادر ایشان (که پدر و مادر شهیدان عباس و على فخارنیا هستند) از اوتاد محله افسریه تهران اند.
این دو بزرگوار امسال در حج تشریف دارند. دیروز روحانى کاروان شان با پرس و جو، حاج منصور فخارنیا را در صحراى عرفات بین حجاج پیدا مى کنه و مىپرسه: پسر شما شهید شده؟
حاج منصور آقا جواب مى دهد: بله!
روحانى کاروان مى گوید: اسم شهیدتون عباسه؟
حاج منصور باز مى گوید: یکى از دو شهیدمون عباسه.
روحانى مى گوید: من که از پدر شهید بودن شما خبر نداشتم، اسم شهیدتون را هم نمى دونستم. شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. برید پدر من رو تو کاروان پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منىٰ نرید.
پدر شهدا مى گه: نمى شه که.
روحانى هم در جواب مى گه: حاج آقا! من نه شما رو مى شناختم و نه پسر شهیدتون رو. این چیزى بود که باید میامدم به شما بگم. شما هم مى توانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل تون.
حاج منصور فخارنیا هم طبق توصیه این روحانى کاروان، براى خودش و همسرش نایب گرفته و از واقعه امروز در منا جان سالم به در مى برد.
آزمایش سرنوشت ساز
آزمایش سرنوشت ساز
ازامام محمدباقرع نقل شده که فرمود: دربنی اسرائیل عابدی بودکه به هرکاری دست می زدزیان می دید،راه تحصیل معاش برایش کاملابسته شده بود،تامدتی هسمرش مخارج اوراتامین می کردتااین که اموال همسرش نیزتمام گشت وچون سخت درمانده شدندعابدکلاف ریسمانی که تنها موجودی آنان بودبرداشته به بازاررفت که بافروش آن غذایی تهیه کندولی چون کسی ازوی نخریدکناردریارفت که پس ازآب تنی به خانه برگردددرآنجاصیادی رادیدکه ماهی فاسدی راصیدکرده است به اوگفت :این ماهی رابه من بفروش و درعوض این کلاف رابگیرکه به دردام تومی خورد .
صیادپذیرفت کلاف راگرفت وماهی رابه اوداد،عابدبه خانه آمدوآن رابه همسرش دادکه طبخ نماید وقتی همسراوشکم ماهی راشکافت درآن مرواریدبزرگی رایافت ،عابدآن رابه بازاربردوبه 20هزاردرهم فروخت ،هنگامی که پولهابابه خانه آوردسائلی درب منزلش آمده ،گفت :صدقه ای به من بدهیدتاخداوندبرشماترحم نماید .
عابدده هزاردرهم ازپول مرواریدرابه سائل داد،همسرش گفت :سبحان الله تو نصف ثروت مارایکباره ازدست دادی ؟طولی نکشیدکه سائل بازگشت وآن ده هزاردرهم راپس داده گفت :خودشماآن رامصرف کنیدگوارایتان باد،من فرشته ای بودم که خداوندمرافرستاده بودشماراآزمایش کندکه شماچگونه شکرگزارنعمت می باشیدواکنون خداوندسپاسگذاری شماراپسندید .
/ریاحین الشریعه ،جلد5،صفحه 186،به نقل ازحیوه القلوب مرحوم مجلسی ،جلداول .
@tavosbehesht