دلنوشته یی به رسم وصیت نامه…
خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش استوار مانده ایم. خدایا! های و هوی بهشت را میبینم،چه غوغایی! حسین(ع) به پیشواز یارانش آمده است، چه صحنه ای! فرشتگان ندا می دهند که هم رزمان ابراهیم،همراهان موسی،هم دستان عیسی، هم کیشان محمد، هم سنگران علی،هم فکران حسین علیه السلام و هم گامان خمینی و خامنه ای از سنگر کربلا آمده اند.
چه شکوهی!
چرا ما باید همیشه شاهد شهادت و عروج برادری باشیم و حسرت بخوریم که چرا ما از این قافله عقب مانده ایم؟
چرا فقط ما باید زیر تابوت آشنا را بگیریم و دیگران زیر تابوت ما را نگیرند، آخر صبر و تحمل تاکی؟
ماهم دوست داریم شهید بشویم و مشمول آیه ی کریمه ” ولا تحسبن الذین قتلوا… ” باشیم
ماهم دوست داریم سرمان در دامان سرورمان حسین بن علی (ع) قرار بگیرد و دوست داریم از دست حضرتش آب بنوشیم پس حال که این سعادت در خانه ی ما را کوبیده است سراسیمه به طرفش می شتابیم و خود را از جام شهادت سیراب می کنیم و جهان و این دنیا را با تمام مظاهر فریبنده اش ترک می کنیم و به حقیقت و ذات دنیا که همان آخرت است می رسیم.