متن آموزنده
06 فروردین 1397 توسط زينب اسماعيلي
یک شب ماری در نجاری، بدنش به اره ای گير کرد و كمي زخم شد. خيلي عصبانی شد، اره را گاز گرفت که سبب خونريزی دهانش شد و برای دفاع از خود شدیدا حمله کرد. بدنش را به دور اره پيچاند و هي فشار داد. صبح كه نجار به کارگاه آمد روي ميز بجای اره، لاشۀ ماری زخم آلود… بیشتر »